یک مسلمان؛ یک هیئتی، یک ایرانی و دیگر هیچ. میخواهد آنگونه که مولایش میپسندد باشد اما حیف؛ حیف که رهزن راه بسبار است و توانی در خور آن نیست.
دیرگاهی است که مینویسد؛ به هر بهانهای که همسفر راه شود. گاه بیغولهها را در آغوش میکشد و گاه در گوشهای میخزد.
یک فعال سیاسی که اکنون بیشتر حدیث نفس را ترجیح میدهد و سر در گریبان سخن میگوید. یک منتظر ظهور که شهادت در رکاب مولایش را به عنوان بهترین حسن ختام سرنوشتش میخواهد؛ که ای کاش روزی فرا برسد که همچون مولایش در خون خویش بغلطد.
یک بنده که فرسنگها با روح عبودیت فاصله گرفته است؛ یک خس که در آرزوی دریاست.
بزرگترین افتخارش بچه هیئتی بودن است. بزرگ شدهی مکتبالزهراء و مناجاتهای حاج محمد رضا طاهری است. یک سینهزن که در کنار هیئتهای مختلف تهران گاه در جلسات کربلایی نریمان پناهی حضور مییابد.
فارغ التحصیل دبیرستان شهدای مؤتلفه اسلامی است.
لیسانس متالورژی مواد از دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) قزوین و فوق لیسانس نانوتکنولوژی با گرایش نانومواد از دانشگاه تربیت مدرس تهران را در کارنامه دارد. رتیهی 5 کنکور نانوتکنولوژی کشور است.
در انتخابات 84 و 88 از محمود احمدینژاد حمایت کرده و در انتخابات مجلس نهم از جبهه پایداری.
فعالیت در سایت خبری رجانیوز، معاون سردبیری ضمیمه استانی روزنامه ایران، سردبیری نشریه اصولگرا، عضویت شورای سردبیری نشریه برداشت اول متعلق به مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری، عضویت شورای سردبیری ویژهنامه انقلاب فرهنگی هفتهنامه 9دی و... را در کارنامه دارد.
مسئولیت بسیج دانشجویی و عضویت شورای فرهنگی دانشگاه تربیت مدرس، مسئولیت هیئت محبین اهل بیت(ع) دانشگاه بینالملل، عضویت کمیته دانشجویی کمیته ناظر بر تشکلهای دانشجویی با حکم دکتر غفوریفرد در دانشگاه بینالملل و... را تجربه کرده.
حوزهی علاقهمندیهای مطالعاتیاش خیلی گسترده است. از فلسفه علم و اقتصاد و سیاست خارجی و رسانه گرفته تا فقه و اصول و فلسفه و قرآن و حدیث.
نگاه تمدنی را پذیراست و نگاه ابزارگرایانه به غرب را برنمیتابد...
برای اینجا همین مقدار کفایت میکند!
اتکاء به خدا، استغناء از همه را به دنبال دارد. ما رهگذران، هر یک به گونهای اسیر دنیا یا کودکان این شهر اسباببازی بزرگیم. این فقط بُتهاست که کوچک و بزرگ میشود؛ همه بتپرستیم! اندکی غفلت، بُتی جدید برای آدمی میسازد و آدمیان باید اگر خدایی بودن را طلب میکنند، همیشه خلیل بتشکن باشند. چه فرق میکند؛ حتی یک وبلاگ هم میتواند بُت باشد.
آنکس که نظرش را به فراسوی عالم مادی بکشاند، نه اسیر بلندیهای دنیا میشود و نه زمینگیر پستیهای آن. ما مسافران چند روزهی این دنیاییم. نیامدهایم که بمانیم؛ آمدهایم تا هزینهی یک راه باشیم. آمدهایم تا خود نیز از رهگذر جنگ و گریزهای دنیایی راه سلوک و ملکوت و او شدن و فنا شدن را بپوییم. این جنگها اقتضای راه است. کسی که گرفتار راه شود، ولو راهِ مستقیم و از مقصدِ راه باز ماند، شکست خورده است.
عالم، حساب دارد و کتاب؛ ظاهری دارد و باطنی. آنان که با عقلِ خودبنیاد، روزگار خود را سبک و سنگین میکنند، خوابند؛ مؤمن به غیب نیستند. باید با تمام وجود دریافت که امور عالم به دست اوست. اوست که عزیز میکند و ذلیل. این بندگیِ اسباب مادی نیست که عزت میآفریند؛ آنکه یوسف باشد، خدا خود عزیز مصرش خواهد کرد.
ما بندگان عاصی این درگاهیم؛ منتظرانی برای آنچه او بدان امر کند و رسالتی که او رقم زند. آن رسالت خواه در بیغوله و حاشیه باشد و خواه در صف مقدم چه فرق میکند؟ آن رسالت اگر با کف و هورای جهانیان همراه شود یا رد و انکارشان چه اهمیتی دارد؟ مهم آن است که او ما را در مسیر تحقق ارادهی خویش اگر نه در تراز اولیاء خود که لااقل در لباس سگی که اصحاب کهف در کنار داشتند، به حساب آورد. مهم آن است که او بپسندد، بخرد و وصالش را پاداش راه نماید و زودتر بِبَرد.
گاه انبوهی دغدغهها چنان گلویم را میفشارد که حتی فریاد زدن را هم دشوار میسازد؛ و نوشتن بهانهای شد برای شروع...
پس از وبلاگ محراب اندیشه در بلاگفا که چندین سال فعال بود و البته چندی قبل آرشیوش از بین رفت، این دومین وبلاگ جدی است که خانهی درد و دلهایم میشود.
امید آنکه:
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم