محراب اندیشه

برجام چه بماند چه نماند، تحریم ها باز خواهند گشت


در حالی آمریکا، ایران را به اتهام نقش آفرینی در وقایع 11سپتامبر به پرداخت بیش از 21 میلیارد دلار محکوم کرده که سلطنت طلب ها و وابستگانِ رژیم پهلوی نیز نه 10تا و 100 تا که 3هزار و 700 پرونده علیه کشورمان در ایالات متحده تشکیل داده اند! با این حساب انگار اگر اندکی دیگر پیش برویم نه تنها به واسطه ی پول های بلوکه شده مبلغی طلبکار نخواهیم بود، بلکه چیزی هم به آمریکا بدهکار می شویم!! به این خصومت ورزی ها البته باید افزود تحریم های جدید آمریکا را که برخی شان در همان روز اجرایی شدن برجام صادر شد و هر روز خبری جدید از آنها به گوش می رسد. اینها همه تازه در شرایطی است که دموکرات ها روی کار هستند. باید دید اگر جمهوری خواهانِ تندرو که وعده ی پاره کردن برجام را داده اند، روی کار بیایند، دیگر چه می خواهد بشود!

آمریکا

آمریکایی ها از اول هم دلشان به حال ما نسوخته بود. آنها دیروز دنبال مهار ایران بودند؛ امروز نیز هستند. جنگ  جنگ است؛ تنها تاکتیک ها عوض می شود. در میانه ی جنگ بدترین وضعیت وقتی است که با دست خود چیزی را امضاء کرده باشی که بتوانند با اتکاء به همان بر علیهت اقامه ی دعوا کنند. سندهای سست، قابل تفسیر یا تأویل و متن های قابل مناقشه ای که یک کشور خود بدان تن داده باشد، اصلی ترین مجرای آسیب پذیری را فراهم می آورند. متأسفانه و سوگمندانه باید گفت برخی از شیطنت های طرف آمریکایی ریشه در نواقص متن برجام و قطعنامه ی شورای امنیت دارد و درست از همین روست که وقتی آمریکایی ها مصادیق جدیدی از تحریم های باقیمانده را به فهرست تحریم می افزایند، دولتمردان ایران ناگزیند اعلام کنند اینها نقض برجام نیست بلکه خلاف "روح" برجام است! به این ترتیب ما هم چوب را خورده ایم و هم پیاز را.


*انواع و اقسام شیطنت های آمریکایی در چند ماه اخیر

در یک تقسیم بندی کلی می توان شیطنت های آمریکا را در چهار سرفصل مورد توجه قرار داد. سرفصل نخست، بابی است که تحت عنوان غرامت گیری و جریمه ستاندن از کشورمان موضوعیت پیدا کرده است. دومین سرفصل، تحریم های مصداقی جدید هستند که با اتکاء به ساختارهای بر جا مانده از تحریم های سابق جعل می شوند و شمولیت آن تحریم ها را در واقع هر روز بیش از پیش گسترش می دهند. سومین سرفصل، تحریم های ساختاری جدید هستند که از اساس به منزله ی ایجاد ساختارهایی جدید و نو برای تحریم باید به آنها نگریست. سرفصل چهارم اما شیطنت ها و فضاسازی هایی است که اجازه نمی دهد از همان رفع تحریم ها نیز ایران بهره های کافی را ببرد. یا در بازگشت تعهدات مالی تعلل می شود و یا شرایط به گونه ای رقم می خورد که بسیاری از شرکت ها رقبتی به معامله با ایران نداشته باشند. در واقع آمریکایی ها تلاش می کنند بی آنکه متهم شوند، اجازه ندهند ایران حتی از مزایا و آورده های باقیمانده ی برجام بهره گیرد. در ادامه به تفصیل بیشتری هر یک از این سرفصل ها را از نظر می گذرانیم و به حسب ضرورت به منشأ قانونی آن اشاره می کنیم. در نهایت نیز فرجام این روند را مورد بررسی قرار می دهیم.


1-ماجرای غرامت گیری و جریمه ستانی

سال 1983 بمب گذاری ای در محل اسکان سربازان آمریکایی در لبنان رخ داد که در نتیجه ی آن ۲۴۱ نظامی آمریکایی و ۵۸ نظامی فرانسوی کشته شدند. اگر چه ایران هرگونه دست داشتن در این حمله به تجاوزگران آمریکایی را رد کرده اما آمریکا همچنان ایران را متهم می داند. در خصوص این پرونده ایران به پرداخت 1.75 میلیارد دلار محکوم شده است.

بمب‌گذاری سال 1996 میلادی در برج‌های الخبر نیز از جمله پرونده های ادعایی علیه ایران است. در جریان این بمب گذاری 19نظامی آمریکایی کشته و حدود 400 تن زخمی شدند. مبلغ این غرامت 250میلیارد دلار اعلام شد. دست داشتن در این بمب گذاری نیز از سوی ایران رسماً تکذیب شده است. بلومبرگ طی گزارشی تصریح کرد اوباما و کنگره بر سر دریافت غرامت 2 میلیارد دلاری از ایران بابت حوادث بمب گذاری لبنان و عربستان از ایران توافق کرده اند.

ماجرای گروگان گیری سفارت آمریکا در ایران از دیگر موارد اتهامی به شمار می آید. یک نماینده ی کنگره مبلغ این غرامت را 300 میلیون دلار اعلام کرده است. البته گفته می شود از آنجا که ایران در قرارداد الجزایر خسارت پرداخت کرده، مواردی از این دست دیگر ارتباطی با ایران ندارد و طرف حسابِ مدعیان آمریکایی، دولت آمریکاست.

به این فهرست باید پرداخت غرامت به قربانیان برخی حملات تروریستی دیگر مانند انفجارهای سال ۱۹۸۸ نایروبی(کنیا) و دارالسلام(تانزانیا) را افزود.

جدیدترین غرامت تراشی برای ایران به جهت اتهام دخیل بودن در ماجرای 11سپتامبر است. رقم غرامت تعیین شده بیش از 21 میلیارد دلار اعلام شده است. حسین جابری‌انصاری سخنگوی وزارت امور خارجه کشورمان، این حکم غیابی را ظالمانه، مضحک و بی‌معنا توصیف کرد. متهم قلمداد کردن ایران در حالی است که پس از حادثه 11 سپتامبر در سال 2001، جورج بوش و کنگره کمیسیونی تشکیل دادند که این کمیسیون در نهایت گزارشی 600 صفحه‌ای در خصوص این حادثه منتشر کرد. در هیچ قسمت از این گزارش که آن را باید حاصل مشارکت دولت و کنگره آمریکا قلمداد کرد، ایران مقصر دانسته نشده بود. در میان متهمان حادثه هم حتی نام یک ایرانی وجود نداشت.

به این ترتیب هر اتفاق یا انفجاری در جهان رخ دهد، باید احتمال داد که دادگاه های آمریکایی هوس کنند غرامتشان را از ایران بگیرند. در حال حاضر چنانکه گفته شد 3هزار و 700 پرونده علیه کشورمان در ایالات متحده از سوی سلطنت طلبان و وابستگانِ رژیم پهلوی تشکیل شده است. مشخص نیست مجموع این دعاوی چقدر غرامت متوجه ایران خواهد کرد و چه میزان از غرامت های تعیین شده از محل دارایی های بلوکه شده ی ایران کسر خواهد شد. اینکه چه میزان از این اتهامات در نهایت توسط دولت آمریکا و نهادهای قانونی این کشور به رسمیت شناخته شود نیز مشخص نیست. آنچه مشخص است، این است که بساط غرامت گیری در آمریکا به راه افتاده است.


2-تحریم های مصداقی جدید

موارد متعددی که در آن آمریکا افراد و شرکت های جدیدی را به فهرست تحریمیِ گذشته می افزاید، از جمله تحریم های مصداقی جدید به شمار می آیند. آمریکا از این طریق با اتکاء به تحریم های قبلی تلاش می کند بار دیگر سیطره ی تحریمی خود را علیه ایران افزایش دهد.

به عنوان نمونه وزارت خزانه‌داری آمریکا 2 تبعه انگلیسی، ۲ شرکت در انگلیس، دو شرکت در امارات متحده عربی و دو شرکت ایرانی با نام‌های صنایع شهید موحد و صنایع شهید نوری را به اتهام همکاری با هواپیمایی ماهان و برنامه موشکی ایران و بر اساس دستور اجرایی شماره ۱۳۲۲۴ تحریم کرد.

وزارت خزانه‌داری امریکا همچنین 11 فرد و نهاد را به اتهام همکاری در توسعه برنامه موشک بالستیک ایران تحریم کرد. افراد و یا شرکت‌هایی که در فهرست جدید تحریم‌های ایران قرار گرفتند عبارتند از: 1. سید مهدی فرحی 2. رحیم رضا فرقدانی 3. سید محمد هاشمی 4. سید جواد موسوی 5. سید میر احمد نوشین 6. حسین پورنقشبند 7. مینگفو چن (شهروند اهل کشور چین) 8. شرکت لند آنهوی 9. شرکت بازرگانی کاندید جنرال 10. شرکت بازرگانی مبروکه 11. همچنین اطلاعات مربوط به "مهرداد کتابچی" که پیش از این در فهرست تحریم‌ها قرار داشت به روز رسانی شد.

حسین جابری انصاری، سخنگوی وزارت خارجه کشورمان در واکنش به تحریم های جدید آمریکا گفت:«برنامه موشکی ایران ارتباطی با توافق برجام نداشته و ناقض قطعنامه ٢٢٣١ شورای امنیت نیست. این برنامه اهدافی کاملاً دفاعی داشته و هیچ اقدامی قادر نخواهد بود جمهوری اسلامی را از حقوق مشروع و قانونی اش برای تقویت بنیه دفاعی و امنیت ملی خود محروم کند. دولت جمهوری اسلامی ایران بر اساس دستور صریح مورخ 10 دی 1394 رئیس جمهور محترم به وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح به هر اقدام مداخله جویانه ی آمریکا علیه برنامه های دفاعی اش با تقویت توان دفاعی موشکی خود پاسخ خواهد داد.»


3-تحریم های ساختاری جدید

آمریکا در کنار توسعه ی دامنه ی تحریم های قبلی، درصدد ایجاد محدودیت های مختلف و تحریم های ساختاری جدید نیز برآمده است. در این زمینه می توان به عنوان نمونه به سه طرح ارائه شده از سوی نمایندگان جمهوری‌خواه یعنی برَد شِرمَن ، دِوین نونز و  پیتر روسکام به منظور تحریم سپاه پاسداران و محدودسازی فعالیت اقتصادی آن به کنگره آمریکا ارائه شده است.

آمریکا نه تنها به هیچ وجه برای خود محدودیتی برای وضع تحریم های جدید در حوزه های حقوق بشر، نظامی و مانند اینها نمی بیند، بلکه معتقد است پس از مهار قدرت هسته ایِ ایران، اکنون نوبت مهار قدرت نظامی آن است. در خاورمیانه باید اسرائیل قدرت منطقه ای باشد و آمریکا از هیچ کمکی به او که کلاهک های هسته ای نیز در اختیار دارد، مضایقه نمی کند. در مقابل اما ایران اگر قدرت نظامی خود را برای حفظ توان پیشگیرانه اش در مقابل حملات احتمالی دشمن توسعه دهد، متهم قلمداد می شود. خاورمیانه باید یک قدرت برتر داشته باشد و آن اسرائیل است. پس از این باید ترکیب و مدل کشورهای منطقه نیز عوض شود و طرح خاورمیانه ی جدید برای ایجاد ساختاری لی لی پوتی در منطقه به اجرایی درآید. وقتی افق، این است، هر تلاشی برای محدود کردن و به زانو درآوردن ایران عقلایی است. ایران باید توانمندی های خود را که تا پیش از این مانع دست اندازی دشمن به سرزمینش بود، کنار بگذارد و با عدم حمایت از حزب الله و فلسطین به سمتی پیش برود که جنگ به مرزهایش کشیده شود. پس از آن ایجاد تغییرات بنیادی تر در ایران چندان دشوار نخواهد بود. در واقع یک برنامه ی گام به گام در خصوص در حال اجرایی شدن است. نتایجی در زمینه ی مهار توان هسته ای ایران حاصل شده. اکنون نوبت برداشتن گام های بعدی این پروژه است.


4-سایر شیطنت ها و فضاسازی ها

آنچه گفته شد تمام خصومت ورزی های آمریکا نیست. آمریکا با حاشیه سازی ها و فضاسازی هایش مانع شکل گیری مناسبات اقتصادی جدی بین کشورهای مختلف با ایران است. ارنست مونیز وزیر انرژی آمریکا در سخنانی در موسسه تحقیقاتی ویلسون در واشنگتن تصریح کرد:«کسانی که می خواهند با ایران روابط اقتصادی داشته باشند باید با چشمان کاملاً باز وارد عمل شوند و به گزینه هایی همانند احتمال بازگشت پذیری تحریم ها و امثال آن توجه داشته باشند. آنها باید بدانند که اگر تحریم ها بازگشت پیدا کنند، سرمایه گذاری بزرگی انجام نخواهد شد.»

وزارت امور خارجه آمریکا نیز با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد:«از آنجایی که خطرات دستگیری و بازداشت شهروندان آمریکایی به ویژه شهروندان دارای تابعیت دوگانه در ایران همچنان بالا است، شهروندان آمریکایی باید از سفر به این کشور پرهیز کنند.»

ماجرای بی‌اعتبار کردن روادید مسافران به ایران از دیگر پرده های روشن خصومت ورزی آمریکا بوده است. قبل از برجام دیگر خبری از این مسائل نبود. مطابق مصوبه کنگره شهروندان 38 کشوری که برای ورود به آمریکا از معافیت ویزایی برخوردارند اگر از مارس 2011به بعد به چهار کشور ایران، عراق، سوریه و سودان سفر کرده باشند، ملزم به دریافت روادید برای ورود به این کشور هستند و دیگر نمی توانند از معافیت ویزایی استفاده کنند.

ظریف تصریح کرد:«اگر در آمریکا عین قانون مصوبه کنگره رفتار شود، حتماً نقض برجام خواهد بود.» اگر چه با اعتراض رسمی ایران، محدودیت های برای این قانون در نظر گرفته شد اما هیچ گاه اصل این قانون در خصوص ایران کنار نرفت. در واقع آمریکا تمام تلاش خود را برای ایجاد ساختارهای فشار جدید علیه ایران به کار بسته و تنها در مواردی که صدای اعتراض مسئولین کشورمان بلند می شود، استثناء هایی موقتی بر سر این ساختارهای جدید اعمال می کند که اولاً این استثناء ها تمام اثرگذاری آن قانون را نفی نمی کند و ثانیاً هیچ الزامی وجود ندارد که رئیس جمهورهای بعدی آمریکا نیز به این استثناء کردن ها پایبند باشند.

در آمریکا حتی کمیته امور خارجی مجلس نمایندگان آمریکا، طرح دشوار کردن رفع تحریم‌های آمریکا علیه ایران را تصویب و برای رأی‌گیری مجدد، به صحن اصلی مجلس ارجاع داد. این طرح کاستن از اختیارات دولت آمریکا برای رفع تحریم‌ها علیه ایران را مورد نظر داشت.


*فرجام شیطنت های آمریکایی

اعضای مجلس نمایندگان آمریکا طرحی را با عنوان "طرح عدم تحمل اقدامات تروریستی" به تصویب رساندند که تصریح می کند:«هیچ بندی در برجام، توانایی کنگره برای وضع تحریم‌های بیشتر جهت مقابله با فعالیت‌های تروریستی، نقض حقوق بشر و فعالیت‌های موشک بالیستیک ایران را محدود یا مخدوش نمی‌کند.»

این در حالی است که رهبرانقلاب در شرط هایی که برای پذیرفتن برجام از سوی کشورمان اعلام کردند، تصریح فرمودند:«در سراسر دوره‌ی هشت‌ساله، وضع هرگونه تحریم در هر سطح و به هر بهانه‌ای (از جمله بهانه‌های تکراری و خودساخته‌ی تروریسم و حقوق بشر) توسّط هر یک از کشورهای طرف مذاکرات، نقض برجام محسوب خواهد شد و دولت موظّف است طبق بند ۳ مصوّبه‌ی مجلس، اقدامات لازم را انجام دهد و فعّالیّت های برجام را متوقّف کند.»

سیاست اوباما در خصوص ایران سیاست "دستکش مخملی و دست چدنی" بوده است. این سیاست البته در تاکتیک ها با آنچه جورج بوش دنبال می کرد و با آنچه جمهوری خواهان در انتخابات آمریکا نویدِ آن را می دهند به کلی متفاوت است اما در استراتژی یک هدف بلندمدت را دنبال می کند و آن هم مهار ایران است. روند عملکرد همین دولتِ کنونیِ آمریکا بعد از برجام نیز نشان داده چه آینده ای فراروی ما قرار خواهد گرفت. حتی اگر جمهوری خواهانِ تندرو بر سر کار نیایند و چهره ای چون اوباما بر سر کار باشد، باز هم دایره و گستره ی تحریم ها توسعه خواهد یافت و تمامی آنچه به عنوان رفع تحریم ها در ماجرای توافق هسته ای مطرح شد، این بار در قالب تحریم های نظامی و حقوق بشری و مقابله با تروریسم بار دیگر وضع خواهد گردید. هدف دشمن، مهار ایران است و نباید فراموش کنیم برجام از نگاه بسیاری از سیاستمداران آمریکایی گامی حداقلی در این راه قلمداد می شود و درست از همین روست که چهره ای چون ترامپ، پاره کردن برجام را وعده می دهد. این گام حداقلی، آغاز پروژه ی مهار نرم ایران است. این پروژه یقیناً ادامه خواهد یافت. ایران اسلامی نیز از آنجا که نمی تواند از توان نظامی خود بگذارد یا با عدم حمایت از حزب الله لبنان و فلسطین و... ضمن زیر پا گذاشتن اصول دینی اش، اجازه دهد جنگ به پشت مرز خاکی مان برسد، ناگزیر باید تحریم های جدید را تحمل کند.

دو راه فراروی ایران قرار دارد. یا از فرصت طلایی کنونی به گونه ای بهره می برد که کارآمدی تحریم ها را به کلی منتفی کند، یا آنکه با تدوام غفلت راه را برای نابودی جمهوری اسلامی فراهم می کند. مسیر اول از اتکاء به توان داخلیف خودباوری، تقویت تولید ملی و اقتصاد مقاومتی می گذرد. مسیر دوم اما ساده لوحی در نسبت با غرب و چشم دوختن به صدقه و ترحم دشمن را تجربه می کند؛ تجربه ی تلخی که جبران آن ناممکن خواهد بود.

۹۵/۰۴/۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مهدی تهرانی / نظر بدهید(۲)

روایتی ناب از وطن فروشی به سبک قجرها

"چرا ترکمنچای و گلستان؟" این یک پرسش کلیدی فراروی تاریخ نگاران است. چه می شود که دوران فتحعلی شاه با دو عهدنامه ی ننگین برای همیشه در خاطره ها ماندگار می شود؟ آیا مردم ایران در آن عصر اهل پیکار و ایستادگی نبودند؟ آیا دربار اهل نبرد با دشمنان نبود؟ چه اتفاقی افتاد که ایران اسیر این دو معاهده و معاهده هایی نظیر فین کن اشتاین، مجمل و مفصل شد؟ تفاوت این معاهده ها با معاهده ای چون ارزنة الروم چه بود؟

بررسی های تاریخی به خوبی نشان می دهد مردم ایران شجاعت و شهامت کافی برای ایستادگی داشته اند. در آن سال ها علما نیز در کنار مردم قرار داشتند و آن گاه که نوبت به نبرد با روس ها رسید، مردم را به جنگ با کفار دعوت کردند. چهره هایی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء، سید علی طباطبایی، ملااحمد نراقی، سید محمد مجاهد، سید محمدباقر شفقتی، میرزا مجتهد تهرانی و میرزا مسیح استرآبادی علمای معاصر در این دوره بوده اند. سید مجاهد حتی به همراه جمعی از علما در دور دوم جنگ های ایران و روس حاضر شد و. به نبرد با دشمن پرداخت. در ایرانِ آن روز که ایرانِ پس از عصر صفوی است، مراسمات مذهبی و تعزیه جایگاه دارد و مردم از غیرت و حمیّت دینی برخوردارند.

در بخش هایی از فتوای شیخ محمد جعفر کاشف الغطاء خطاب به مردم چنین می خوانیم:«آیا مکرر نمی گفتید میان مردم:"یا لیتنا کنا مع الشهداء فی کربلا؟" پس راضی نشوید به کذب گفتار خود و مخالفت گفتار با کردار خود. بدانید که مقتول ثغور آذربایجان در دفاع اهل کفر و طغیان برای حفظ بیضه ی اسلام و مسلمین و حراست ناموس مؤمنات و مؤمنین، مانند شهدای کربلاست در طلب رضای پروردگار ارض و سماء. و به یاد آرید آرزوی خود را در قول "لیتنا کنّا حاضرین یوم الطفوف و نفدی؛ نفوسنا للحسین علیه السلام و نجعلنا وقایة دون طعن ارماح و ضرب السّیوف". پس اگر در قول صادقید و به حق ناطق، پیش گیرید پیش شهداء را در امتثال امر بضعه بتول زهرا. چه، به خدا در این مقام حاضر است امام حسین(ع) و گویا در این کارزار شما را به یاری می خواند و همچنین خاتم انبیاء و سید اوصیاء علیه السلام و سایر ائمه...»

ایران در این دوره در دو بازه ی ده ساله و دوساله و در واقع طی دو مرحله با روس ها درگیر نبرد می شود. طول این دو دوره خود به خوبی توانایی ایرانیان در ایستادگی و نبرد را به اثبات می رساند. اگرچه آن سال ها طرف روسی به جهت برخورداری از سلاح ها و ابزارهای جنگی جدید، تفوّق نظامی داشت و ایران به واسطه ی مشکلاتی که خصوصاً در جدال های داخلی پایان عصر صفوی تا ابتدای قاجار دچار آن شد، از توسعه ی نظامی باز مانده بود، با این همه اما دوازده سال جنگیدن و نیز پیروزی های مکرر ایرانیان در خلال نبرد نشان می دهد نمی توان گلستان و ترکمنچای را به حساب ضعف جدّی و جبران ناپذیر قدرت نظامی گذاشت. در دوره ی دو ساله جنگ به گونه ای بود که ایران به سرعت مناطق بسیاری را گرفت، ژنرال یرملوف، فرمانده ی سپاه روس ها عقب نشینی کرد و روس ها ناگزیر شدند او را عزل و ژنرال پاسکویچ را به جای او بر سر کار بیاورند. پاسکویچ نیز بلافاصله به پیروزی نرسید و مدت ها با سپاه عباس میرزا درگیر بود. منابع تاریخی نیز از عباس میرزا که فرزند و ولیعهد فتحعلی شاه و عهده دار نبرد با روس ها بود اغلب به شجاعت یاد می کنند. در کتاب تاریخ تحولات سیاسی ایران نوشته ی دکتر موسی نجفی و دکتر موسی فقیه حقانی در خصوص او آمده است:«عباس میرزا در یک تحلیل کلی، آدم لایق و شجاعی بود. افراد لایق و کارآمدی در دستگاه او پرورش یافتند؛ و در او نوعی شوق به اصلاحات و نوگرایی، به ویژه در زمینه ی نظامی وجود داشت.»

نکته ی دیگر که باید بدان توجه داشت، شرایط دشمن هنگامی است که دو طرف پای میز مذاکره نشستند تا پس از دوره ی نخست جنگ ها به عهدنامه ی گلستان و پس از دوره ی دوم به عهدنامه ی ترکمنچای برسند. در دوره ی نخست، طرف روسی نیز به علت جنگ هایی که با ناپلئون داشت، خود را نیازمند صلح می دید. در سال های بعد نیز روسیه درگیر کشمکش با دولت عثمانی بود. این همه نشان می داد این تنها ایران نبود که به واسطه ی شکست در نبرد، خواستار صلح و نیازمند بدان باشد تا بخواهد برای آن هزینه هایی سنگین و غیرقابل پذیرش پرداخت کند.

آنچه تا بدین جا گفته شد، پرسش نخست را بیش از پیش برجسته می کند:«چرا ترکمنچای و گلستان؟» و این تنها یک پرسش نیست؛ بلکه نوعی ابراز حیرت از سوی تاریخ نگاران نیز هست. دکتر عبدالحسین زرین کوب می نویسد:«این نکته که در جنگ های ایران و روس، ایرانی ها در اکثر جنگ ها غالب می شدند اما چون شکستی می خوردند، در مذاکرات صلح به شدت مغبون و مغلوب بودند، برای مورخ مایه ی حیرت است.» ایران توانایی دوازده سال جنگیدن داشته، مردم و علما با تمام مشکلاتی که گریبان گیر کشور بوده، ایستادگی کرده اند و به جنگ شتافته اند، عباس میرزا که جنگ را هدایت می کند نیز فردی شجاع و دلیر بوده، دشمن هم وقتی پای میز مذاکره آمده تا جریان صلح صورت پذیرد، ضعف ها و درگیری های خاص خود را داشته. در چنین شرایطی چرا فرایند صلح و مذاکره این گونه رقم می خورد و ایران این قدر در گلستان و ترکمنچای امتیاز می دهد که از آن به عنوان وطن فروشی تا هم‎اکنون یاد می شود؟

عبدالحسین زرین کوب از نگاه خود پاسخ این پرسش را چنین بیان می کند:«واقع آن است که در مذاکره ی صلح به رجال آگاه و فسادناپذیر و "با خبر از احوال دنیا" حاجت بود و در بین اطرافیان خاقان از این گونه کسان یا نبود یا در مرتبه ای که در چنین مذاکراتی نماینده ی ایران گردد، نبود. تربیت سنتی، اکثر منشیان و مستوفیان عصر را که مرجع این گونه خدمات می شدند، زیاد "ساده لوح" یا خیلی آسان "فسادپذیر" بار می آورد. در طبقات تجار و اهل نظام هم، کسانی که جهاندیده بودند، از احوال عالم و قواعد و اصول مربوط به سیاست بی بهره بودند. از این رو بود که سفرای خارجه ی ایران در این عصر غالباً هر جا که رفتند، مایه ی رسوایی بودند یا وسیله ی مسخره و آلت دست ارباب اغراض واقع شدند. نمونه ی این گونه رجال، میرزا ابوالحسن خان شیرازی معروف به ایلچی بود.»

در نگاهی تفصیلی تر و دقیق تر می توان سؤال طرح شده را این گونه پاسخ گفت:

1- در این دوره شاهد نفوذ چهره هایی وابسته به انگلستان و کشورهای بیگانه هستیم که در جریان مذاکرات صلح نقش آفرینی هایی کلیدی دارند. هم اصل تن دادن ایران به مذاکره، هم چینش مذاکره کنندگان و هم روند مذاکره تحت تأثیر کامل چنین افرادی قرار داشت. سرگوراوزلی سفیر انگلیس در ایران، یکی از این چهره هاست که از او با عنوان واسطه ی صلح نیز یاد می شود. او کسی است که با جذب اطرافیان فتحعلی شاه به فراماسونری می کوشد تا حلقه ای از وفاداران به انگلستان را در ایران شکل دهد. اواخر جنگ اول و روس و در شرایطی که ایران و فرانسه داشتند قرابت هایی پیدا می کردند و ایران می کوشید تا از این طریق از ناپلئون استمداد بجوید، سرگوراوزلی که این قرابت را به ضرر انگلستان تلقی می کرد، در ترغیب شاه به صلح نقش ایفا کرد. او در گام بعد فتحعلی شاه را به قطع کمک های مالی بریتانیا تهدید کرد و وقتی هم نوبت به مذاکره و صلح رسید، با همین حربه، خود و میرزا ابوالحسن خان ایلچی را به عنوان نمایندگان ایران در مذاکرات تحمیل کرد و چهره ای چون میرزا بزرگ قائم مقام را از روند مذاکرات حذف کرد. مذاکره از سر ذلت. سرگوراوزلی با افتخار خطاب به وزیر خارجه انگلیس نوشت:«ما توفیق یافتیم به رفیق و متحد خود روسیه حتی از این ناحیه دور کمک کنیم. زیرا من اختیار تام دارم متارکه جنگ میان دولتین ایرانی و روس را برای مدت یک سال به مرحله قطعی برسانم. با این ترتیب روس ها خواهند توانست از سپاهیان قفقاز بر ضد دشمن مشترک{فرانسه} استفاده نمایند.» سرگوراوزلی اطلاعات پشت پرده ی سپاه عباس میرزا را نیز به طرف روسی ارائه می داد.

2- جریان نفوذ در این دوره به سفیر رسمی انگلیس ختم نمی شود. ابوالحسن خان ایلچی کسی است که به راهنمایی سرگوراوزلی به جریان فراماسونری می پیوندد و در بسط و توسعه ی ایران جریان در ایران و حلقه ی نزدیک به فتحعلی شاه تلاش می کند. او که مدتی در پناه انگلیسی ها به هند و بعد نیز انگلستان رفته بود، به عنوان سفیر ایران در انگلیس منصوب می شود و بعدها نیز در جایگاه وزیر خارجه ایران قرار می گیرد. ابوالحسن خان تا پایان عمر از انگلستان مقرری دریافت می کرد. به این ترتیب در جریان مذاکرات حلقه ای وابسته نقش آفرینی کردند.

3- ایران چنانکه عبدالحسین زرین کوب نیز اشاره می کند، از احوال دنیا با خبر نبود. از اوضاع روسیه و نیاز او به صلح خبر نداشت و از همین رو بود که از موضع ضعف در مذاکرات حاضر شد.

4- در گراماگرم نبرد نیز سپاه ایران در داخل با دو جریان خیانت مواجه بود. یک جریان وابستگان مستقیم بیگانگان بودند که طی قراردادهای مختلف و برای کمک به تقویت و تعلیم قوای نظامی ایران به کشورمان آمدند و جریان دیگر برخی چهره های دربار بودند. به عنوان نمونه قبل از مذاکرات گلستان، افسران انگلیسی مستخدمِ سپاه ایران از همکاری با ایرانیان سر باز زدند و همین منجر به شکست هایی در منطقه اصلاندور شد. در جریان نبرد دوم نیز آصف الدوله حاکم تبریز بدون هیچ گونه مقاومتی شهر را در اختیار روس ها قرار داد. به اینها باید شکسته شدن وحدت در داخل، رقابت شاهزادگان و اختلاف سرداران را افزود. این شرایط منجر به این شد که در میانه ی نبرد، قسمتی از سپاه ایران دست از جنگ بکشد و عباس میرزا نیز در مدیریت این صحنه با وجود تمام تلاش هایی که انجام داد، توفیق کافی کسب نکند. در واقع پیشگامان نبرد از پشتوانه ی کافی در اواخر هر دو نبرد با روس ها برخوردار نبودند و حتی ایران گاه دچار برخی ناآرامی ها در خراسان شده بود.

5- فین کن اشتاین، مجمل و مفصل و معاهده هایی مانند اینها همه و همه با کشورهایی چون انگلستان و فرانسه نوشته شده بود و تأمین منافع آنان را دنبال می کرد. انگلیس و فرانسه اما آن گاه که نیازی به همراهی ایران ندیدند، به راحتی پیمان های خود را کنار زدند و از کمک به ایران خودداری نمودند. خود این پیمان ها نیز شرایطی ظالمانه دارد و ناشی از دلبستگی و روحیه ی خوش بینی و ساده لوحی برخی مذاکرگان با بیگانگان است. به عنوان نمونه در عهدنامه مفصل با انگلستان مقرر شد در صورت بروز اختلاف میان افغانستان و ایران، دولت انگلستان بی طرف باشد اما اگر فرمانروای افغانستان قصد حمله به هند داشت، چون هند پایگاه انگلیس به شمار می آمد، ایران موظف بود با افغانستان وارد جنگ شود. در واقع ساده لوحی هایی که در نسبت با بیگانگان و دلبستن هایی که به کمک آنها در داخل کشور وجود داشت، بر آسیب پذیری ها افزود.

مجموع آنچه گفته شد به خوبی نشان می دهد گلستان و ترکمنچای ناشی از نوعی نابسامی در عرصه ی دیپلماسی ایران است. این ضعف دیپلماسی هم به واسطه ی تشدید ضعف ها و آسیب پذیری ها، ایران را پای میز مذاکره می کشاند و هم وقتی ایران از در صلح درآمد، به جای صلحی منطقی، وطن فروشی هایی شگفت آور را شکل می دهد. در جریان دو عهدنامه ی گلستان و ترکمنچای بخش های زیادی از خاک ایران جدا شد و مسلمانانی که در این نواحی زندگی می کردند، زیر یوق کفار و تحت فشار و آزار آنان قرار گرفتند، ایران متعهد شد ده کرور تومان به طرف روسی پرداخت کند، ایران از حق کشتیرانی در دریای خزر محروم شد، تمامی شمال رود ارس نیز به روسیه ملحق شد. همچنین جریان کاپیتولاسیون نیز از همین جا آغاز شد و بعدها به مناسبات ایران و سایر کشورها تسرّی پیدا کرد. 

اگر شرایط این معاهدات را با معاهده ای مثل ارزنة الروم مقایسه کنیم که در آن امیرکبیر به عنوان مذاکره کننده از سوی ایران با عثمانی ها وارد گفت و گو شد و به معاهده ی عادلانه ای دست یافت که تا همین امروز نیز مرزهای آبی غربی و جنوبی ایران را تعیین می کند، تفاوت دو نوع دیپلماسی بیش از پیش رخ می نمایاند. کشتی رانی در اروند، مسئله ی فراریان سیاسی، عوارض گمرکی زوار ایرانی عتبات عالیات و تعیین تابعیت ایلات و عشایر و جلوگیری از شرارت آنها جزو موضوعات مورد مذاکره بود.

۹۵/۰۳/۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مهدی تهرانی / نظر بدهید(۲)

فرض کنید این خبر منتشر شود: «فردا ده‏ها شعبه از رستوران‏های زنجیره‏ای مک دونالد و kfc در حالی در سراسر کشور به صورت همزمان افتتاح خواهد شد که وعده‏ی تخفیف 30 درصدی برای اولین روز فروش توسط مالکان آنها داده شده است.»

تصور اتفاقی که خواهد افتاد، دشوار نیست. طبیعتاً افراد زیادی علاقمند خواهند بود تا یک بار هم که شده طعم این سوغات غرب را بچشند و ببینند طعم غذای این رستوران‏های معروف جهانی چگونه است. ولو آنکه این غذاها چندان با فست‏فودهای ایرانی تفاوتی نداشته باشد، جدید بودن آنها عطش تجربه را موجب می‏شود و تبلیغاتی مثل تخفیف 30 درصدی و بحث‏برانگیز شدن این ماجرا در رسانه‏ها، این عطش را تشدید نیز می‏کند. طبیعتاً در چنین شرایطی صف‏های طولانی مثل همان روزهایی که مک دونالد پا به شوروی گذاشت، در خیابان‏ها شکل می‏گیرد. اما پرسش مهمی که در اینجا مطرح می‏شود، این است که تبعات چنین رخدادی برای ایران اسلامی چه خواهد بود؟ آیا اصلاً این رخداد، تبعاتی برای کشور خواهد داشت؟

مک دونالد

1-برای رستوران‏ها و فست‏فودهای داخلی و جوانان کشور، رقیبی قدرتمند و جذاب از راه رسیده است. وقتی نو از راه می‏رسد، کهنه دل‏آزار می‏شود. به جای آنکه از تولید داخلی حمایت کرده باشیم، بازار را به غول‏های اقتصادی خارجی سپرده‏ایم و به جای کمک به حل بیکاری، ورشکستگی فست‏فودفروش‏های داخلی و ساندویچی‏های خرده‏پا را موجب شده‏ایم.

رئیس اتحادیه اغذیه‏فروشان مواد غذایی در این خصوص می‏گوید: «با توجه به این که در حال حاضر تقاضا در کشور کاهش یافته و فست‏فودهای ایرانی، کمتر از ظرفیت تولید می‏کنند، بنابراین بازار رقابتی منصفانه‏ای در کشور به وجود نمی‏آید.» او می‏افزاید: «علاقه‏ی ایرانی‏ها به برندهای خارجی قابل انکار نیست. سال پیش وقتی خبر رسید که نماینده KFC به کرج می‏آید، استقبال، گسترده بود. بعد هم که این شرکت از اساس وجود چنین نمایندگی را رد کرد و موضوع نمایندگی کلاهبرداری از آب درآمد.»

توجه داریم که کشور در حال حاضر در رکود به سر می‏برد، نرخ رشد اقتصادی گاه کمی بالاتر و گاه کمی پایین‏تر از صفر در نوسان است و با مشکلاتی نظیر نرخ بالای بیکاری مواجه هستیم. اگرچه این اقدام می‏تواند کمی طرف تقاضا را تحریک کند، اما قطعاً بیش از آن به شکست عرضه‏کنندگان داخلی منجر می‏شود و این یعنی پولی که باید عائد جوان ایرانی می‏شد، در سبد سرمایه‏دار غربی قرار می‏گیرد و به جای آنکه دستگاه‏های پیشرفته و کالاهای مولّد که امکان تولید آنها را نداریم، از غرب وارد کنیم، سیب‏زمینی سرخ‏کرده و کالای مصرفی‏ای وارد کرده‏ایم که اقتصاد داخلی را به جای سوق دادن به سمت رونق به چالش می‏طلبد. این طبعاً یعنی افزایش مشکلات اقتصادی کشور و افزایش وابستگی. این همان واقعیتی است که پشت طعم سیب‏زمینی سرخ‏کرده و همبرگرهای خارجی پنهان می‏ماند. جوانمان بیکار شده فقط برای آنکه به جای خرید فست‏فود از فروشگاه ایرانی، همان خوراکی را از فروشگاه خارجی خرید کرده باشیم.

2-این رقیبِ قدرتمند تنها رقیبِ رستوران‏ها و فست‏فودفروشی‏ها نیست؛ رقیبی است که مواد اولیه‏اش را نیز خود تولید می‏کند؛ بنابراین رقیب اصناف بسیاری در کشور خواهد بود. رئیس اتحادیه اغذیه‏فروشان مواد غذایی به این نکته نیز اشاره دارد: «مک دونالد در صورت فعالیت در یک کشور مواد اولیه وارد آن کشور می‏کند که این مسئله برای تولید ملی کشور به صرفه نخواهد یود؛ این امر اشتغال‏زایی را تحت تأثیر قرار می‏دهد.» به این ترتیب مشکلِ پیش‏گفته صد چندان خواهد شد.

3-کشورهای نظام سلطه به دیگران به چشم بازار مصرف و کسانی که باید با خرید مداوم خود تحت تأثیر انواع و اقسام تبلیغات، سود هر چه بیشتر کمپانی‏های بزرگ را تأمین کنند، نگاه می‏کنند. تروج مصرف‏گرایی و گسترش سلطه‏ی کمپانی‏های بزرگ در کشورهای مختلف به منزله‏ی نوعی دوشیدن ملت‏هاست. ملت‏ها گمان می‏کنند با خرید این کالاها به رفاه بیشتری دست پیدا می‏کنند در حالی که ارز کشورشان را به جای سرمایه‏گزاری بر روی کالاهای مولّد و تقویت‏کننده‏ی تولید داخلی خرج کالاهای مصرفی کرده‏اند تا به نیازهای کاذبی که طرف غربی برای افزایش سود خود ترویج می‏کند، پاسخ داده باشند. چنین روابط اقتصادی‏ای در واقع یکی از ابزارهای سلطه است. ایران در چنین شرایطی نوعی سلطه را می‏پذیرد.

4-افزایش واردات بر تراز تجاری کشور نیز اثر می‏گذارد و کشور را بیش از پیش به درآمد نفت وابسته می‏کند. اقتصاد مصرف‏گرا همیشه اقتصادی وابسته است. در مقابل این اقتصاد مولّد و اقتصادی که استراتژی تولید برای صادرات را به عنوان اولویت خود قرار می‏دهد، اقتصادی است که رفاه واقعی را برای مردم به ارمغان می‏آورد.

5-شکل‏گیری صف‏های طولانی در ایران در رسانه‏های جهانی تحلیل خواهد شد همان طور که در ماجرای راه‏اندازی فروشگاه‏های مک‏دونالد در شوروی تحلیل شد. آن روزها این صف‏ها به عنوان نمادی از عطش و گرایش مردم شوروی به آمریکا و اقتصاد آزاد جلوه داده می‏شد برای همین تصریح می‏شد مک‏دونالد فراتر از یک ساندویچ است! شکل‏گیری این شرایط در شوروی را زمینه‏ساز ظهور یلتسین و فروپاشی این کشور قلمداد می‏کنند؛ چه آنکه این اشتیاق فراتر از تمایل به خرید یک بسته‏ی غذایی تحلیل می‏شد. آن زمان نیوزویک درباره‏ی این رخداد نوشت: «عملگرایی و خردگرایی آمریکا اینجا کاملاً مشهود است. حضور مک دونالد در روسیه نشانه‏ای کوچک اما واقعی بود که خبر از تغییر در افق پیش رو می‏دهد.»

رهبر انقلاب در سال 79 در این خصوص تصریح کردند: «طرح(فروپاشی شوروی) یک طرح نظامی نبود. در درجه اوّل یک طرح رسانه‌ای بود که عمدتاً به‌وسیله تابلو، پلاکارد، روزنامه، فیلم و غیره اجرا شد. اگر کسی محاسبه کند، می‌بیند که حدود پنجاه، شصت درصدِ آن مربوط به تأثیر رسانه‌ها و ابزارهای فرهنگی بود.» ایشان تصریح کردند: «سیل تبلیغات غربی و فرهنگ غربی و نمادهای غربی – سمبل‏های لباس و "مک‌دونالد" و از این چیزهایی که در واقع جزو سمبل‏های امریکایی است - در شوروی راه پیدا کرد... در همان روزها بنده در خود مجلات امریکایی - تایم و نیوزویک - خواندم که از این که قهوه‌خانه‌های "مک‌دونالد" در مسکو رواج پیدا کرده، اینها به‌عنوان یک خبر مهم و به‌عنوان پیشاهنگ فرهنگ غربی و فرهنگ امریکایی در کشور شوروی یاد کرده بودند!»

یلتسین شعارهای گورباچف را بی‏فایده می‏خواند و حرکت سریع‏تر به سمت اعمال اصلاحات آمریکایی در شوروی را مطالبه می‏کرد. کمی بعد با برپایی انتخابات در شوروی او بود که به قدرت رسید و پس از هفت‏ماه از به قدرت رسیدنش نیز شوروی فروپاشید. همه چیز از یک از خودبیگانگی شروع شده بود، از آنجا که غرب به اوتوپیا و آرمان‏شهر مردم شوروی بدل شد و نزدیک شدن به فرهنگ غربی جذابیت پیدا کرد. مردم داشته‏های خود را کم انگاشتند و رهاورد غرب را زیاد؛ این‏گونه بود که راه برای نفوذ باز شد.

6-کسی نیست که از ضررهای غذاهای فست‏فودی مطلع نباشد. ورود مک دونالد و kfc با تبلیغاتی که رقم خواهد خورد، گرایش دوچندان از غذاهای سنتی به سمت غذاهای فست‏فودی را رقم خواهد زد و این طبعاً به منزله‏ی افزایش آسیب‏های ناشی از تغذیه‏ی نادرست و مشکلات جسمی خواهد بود.

چند سال پیش بود که این خبر در رسانه‏ها منتشر شد:«از نظرحجم تبلیغاتی در رادیو و تلویزیون انگلستان، کشوری که به طور خاص درگیر مسئله‏ی چاقی است، شرکت غذای فوری مک دونالد مقام سوم را اشغال می‏کند. مرغ کنتاکی در این کشور دارای مقام پنجم است. در فرانسه تبلیغات مک دونالد صفحات مهم‏ترین برنامه‏های این کشور را پر می‏کند. کشوری که در ظرف ١۵ سال تعداد بزرگسالان چاق آن دو برابر، کودکان سنگین وزن ۵ برابر و کودکانی که با چاقی خطرناک مواجهند به ١٠ برابر رسیده است.»

7-گسستن هر چه بیشتر از غذاهای سنتی و حرکت هر چه بیشتر به سمت سبک زندگی غربی را می‏بایست نوعی آسیب فرهنگی نیز تلقی کرد. در چنین فضایی تمام آنچه مؤلفه‏های هویتی خاص یک جامعه را تشکیل می‏دهد و یا به گونه‏ای آن را متفاوت می‏کند و به آن شخصیت متفاوت می‏بخشد، در روند غربی شدن رنگ می‏بازد. این غرب است که تعیین می‏کند فرهنگ جوامع چگونه باید رقم بخورد. مردم چه بخورند و چه نخورند، چه بپوشند و چه نپوشند، چه چیز مد باشد و چه چیز نباشد، چگونه رفتار کردن در خانواده خوب تلقی شود و چگونه رفتار کردن بد، احترام به والدین چه جایگاهی داشته باشد، روابط زن و شوهر چگونه باشد و... . سبک زندگی غربی همان چیزی است که تافلر نسبت به روند آن سال‏ها پیش هشدار داد و به عنوان نمونه خطرات خانواده‏های تک‏والدینی را گوشزد کرد.

8-تجربه نشان داده روابط ایران و غرب دستخوش تلاطم‏های بسیاری قرار می‏گیرد. این موضوع در بررسی روابط ایران و اروپا از آغاز انقلاب تا اکنون نیز به وضوح روشن می‏شود. در حالی که دولت سازندگی و اصلاحات هر یک به نوبه‏ی خود کوشیدند تا روابط ایران و اروپا را در قالب گفت‏و‏گوهای انتقادی و مانند آن بهبود بخشند، هر بار موضوعی موجب می‏شد تا همه چیز به هم بریزد. در واقع روحیه‏ی خودبرتربینی و استکباری طرف غربی از یک سو و تفاوت مؤلفه‏های فکری، فرهنگی و ایدئولوژیک از سوی دیگر تلقی‏های متفاوتی را در موضوعات مختلف ایجاد می‏کرد و اختلافات متعددی را برمی‏انگیخت. از سال‏های پایانی دولت هشتم به بعد نیز برجسته شدن پرونده‏ی هسته‏ای ایران اسباب سردی روابط ایران و اروپا را فراهم آورد و تلاش دولت‏های پیشین را بار دیگر به چالش کشید.

اگر تا پیش از این دایره‏ی اثرگذاری عینی تحریم‏ها به حوزه‏هایی خاص محدود می‏شد و اغلب متخصصان از آن مطلع بودند، وابسته شدن کشور به کالاهای مصرفی غربی، هرگونه تلاطم در روابط خارجی را برای مردم به شدت ملموس خواهد کرد. در واقع این نوع وابستگی به منزله‏ی ابزاری در دست طرف غربی برای اثرگذاری عمیق‏تر و جدی‏تر روی افکار عمومی ایران خواهد بود. طرف غربی می‏تواند به سادگی با بالا و پایین کردن قیمت‏ها یا طرح برخی بهانه‏ها انتقاداتی را متوجه مسئولین کشور کند. در واقع دشمنی که تا دیروز در خارج از کشور بود، این بار در داخل و به عنوان عضوی از جامعه‏ی اقتصادی کشور اظهارنظر می‏کند و حکومت را مسئول معرفی می‏نماید. به این ترتیب آسیب‏پذیری در تلاطم‏های اجتناب‏ناپذیری که در روابط خارجی وجود دارد، به شدت بالا خواهد رفت.

9-دست آخر آنکه مک دونالد و kfc اگر چه در ظاهر رستوران‏هایی بیش نیستند اما در واقع اجزائی هستند از پیکره‏ی نظام استکباری غرب. همین جاست که روژه‏گارودی هشدار می‏دهد:«در دیدگاه آمریکائی‏ها، اکنون نوبت اتمام کار عظیم و مهم جهانی‏سازی یعنی نابودی کامل اقتصاد و فرهنگ ملت‏ها به نفع امپراطوری آمریکا و نظام یکتاپرستی بازار، رسیده است.» او تصریح می‏کند:«بدون شک وظیفه‏ی ما این است که زندگی و معنای آن را از چنگال شرکت‏های عظیم چندملیتی آزاد کنیم.» گارودی می‏نویسد:«نتیجه‏ی اصلی آمریکاگرایی، تمرکز روزافزون ثروت در دست گروه‏های بزرگ صنعتی و فلاکت بیش از حد توده‏های عظیم مردم، به‏ویژه در کشورهای توسعه‏نیافته و وابستگی آنها به استعمارگران گذشته و حال است. فرهنگ و اقتصاد بومی، روز به روز بیشتر دچار ضرر و زیان می‏شود تا به جای آن فرهنگ و اقتصاد استعمارگران رونق بیشتری پیدا کند.» گارودی تصریح می‏کند که گروه‏ها و شرکت‏های چندملیتی آمریکایی نصف ثروت دنیا را در دست گرفته‏اند.

او می‏افزاید: «تمرکز سرمایه در دست یک گروه به آنجا رسیده است که کنفرانس سازمان ملل در مورد تجارت و توسعه در گزارش سال 1998 خود درباره‏ی سرمایه‏گذاری‏های بین‏المللی تأکید کرده است که صد گروه اقتصادی از طریق ادغام و بازی خصوصی‏سازی به "اربابان دنیا" تبدیل شده‏اند.» گارودی ادامه می‏دهد: «از این رهگذر روز به روز بر فاصله‏ی میان کشورهای غنی و کشورهای فقیر افزوده می‏شود.»

تمام آنچه با عنوان سبک زندگی غربی و مانند آن مطرح می‏شود همه و همه در خدمت مبادی و مبانی فلسفی نظام کاپیتالیستی است که حداکثر شدن سود و نفع فردی حداکثری را جستجو می‏کند. جهانی‏سازی، آزادسازی اقتصاد، ترویج مصرف‏گرایی و... همه و همه کمک می‏کنند نظام سلطه بتواند اهداف خود را پی بگیرد. مک‏دوتلد نیز ابزاری است در همین راستا؛ ابزاری برای سلطه‏ی اقتصادی و فرهنگی که به سلطه‏ی سیاسی نیز منجر می‏شود. از یاد نبریم که کارتل‏های اقتصادی قدرت تعیین‏کنندگی بالایی در جهان دارند.

۹۴/۰۹/۱۳ موافقین ۳ مخالفین ۰
محمد مهدی تهرانی / نظر بدهید(۲)

شخصیت دو آیت‏الله با هم تفاوت‏های ماهوی داشت؛ طالقانی اگر هزار سالِ دیگر هم می‏زیست هیچ‏گاه منتظری نمی‏شد. پرسش از این چرایی و تفکیک میان این دو کاراکترِ شخصیتی واقعیات زیادی را روشن می‏کند؛ خصوصاً برای آنان که می‏خواهند در نقش طالقانی بازی کنند؛ اما راه منتظری را می‏روند.

حکایت، حکایت دو چهره‏ای است که اتفاقاً هر دو از سوی امام راحل به عنوان امام جمعه تهران منصوب می‏شوند و برخی جریانات ضدانقلاب می‏کوشند از هر دو برای رسیدن به مقاصد خود بهره گیرند. یکی اجازه‏ی این بهره‏برداری را می‏دهد و تکیه‏گاه فتنه می‏شود اما دیگری هرگز!

آیت الله طالقانی

هر دو آیت‏الله طعم زندان‏های سخت شاه را چشیده بودند. منتظری در باب ولایت فقیه کتاب نوشته بود و کتابش به عنوان یکی از منابع مهم و مرجع در بین انقلابیون مطرح شد. او پیوند پُررنگی با جریان راست داشت. نام او به عنوان قائم مقام رهبری از سوی مجلس خبرگان مطرح شده بود. امام، منتظری را حاصل خود عمر می‏خواند. طالقانی نیز در ۱۳۳۹ به اتفاق مهدی بازرگان و یدالله سحابی، نهضت آزادی ایران را بنیان نهاده بود؛ با این همه تحلیلگران او را نهضتی قلمداد نمی‏کنند و معتقدند مواضع او متفاوت از مشی نهضت رقم خورده است. طالقانی، نواب صفوی را نیز در خانه خود مخفی کرد. نماز جمعه به پیشنهاد او در کشور کلید خورد و او خود به عنوان اولین امام جمعه تهران منصوب شد. او و منتظری فتوایی مشترک در زندان صادر کردند که به واسطه‏ی نجس بودن کمونیست‏ها، انقلابیون مسلمان را از ارتباط‏گیری با آنها برحذر می‏داشت. هر دو سوابق انقلابی پُررنگی داشتند. با این حال...

شرح تفصیلی‏تر ماجرا را می‏توان در چند بند پی گرفت:

1- سال‏های آغازین انقلاب پُر بود از بحث و گفت‏و‏گو راجع به مکاتب مختلف. انقلابیون در این میان می‏کوشیدند کارآمدی اسلام را در اداره‏ی جامعه دینی اثبات کنند. درست از همین رو بود که بحث از اقتصاد اسلامی بالا گرفت. در عین حال انواع و اقسام التقاط‏ها وجود داشت. برخی جوانان برآورد مثبتی از مذهب به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی نداشتند. در شرایطی که شور انقلابی در کشور حکمفرما بود، گرایش‏های چپ‏گرایانه توجه زیادی را به خود جلب می‏کرد. آیت‏الله طالقانی معتقد بود برخی گرایش‏ها به سمت جریانات چپ‏گرا ناشی از عدم تبیین کامل و تمام مکتب اسلام است. او از پایگاه اسلام سخن می‏گفت، به انحرافات واقف بود و درعین حال می‏کشید با زبانی پدرانه انحرافات را نقد کند و همه را زیر پرچم اسلام گرد آورد. درست از همین رو بود که گروه‏های مختلف راست‏گرا و چپ‏گرا برای او احترام زیادی قائل بودند و بسیاری از او با عنوان "پدر طالقانی" یاد می‏کردند. طالقانی اما خطاب به کسانی که به او خرده می‏گرفتند، می‏گفت:«شما فکر می‏کنید من طرفدار اینها هستم؟ مطمئناً اگر آنها بفهمند که من بر خلافشان حرفی زده‏ام از  من می‏بُرند، ولی من غرضم از مدارا با اینها این است که اینها به اسلام جلب شوند تا بتوانیم اشتباهاتشان را رفع کنیم، کاری کنیم که به راه بیایند.» تعبیر امام در خصوص آیت‏الله چنین است:«او براى اسلام به منزله حضرت ابوذر بود؛ زبان گویاى او چون شمشیر مالک اشتر بود؛ بُرنده بود و کوبنده.»

حکایت منتظری اما به کلی متفاوت است. حکایت، در اینجا حکایت نفوذ و فریب و دلباختگی است. جریان مهدی هاشمی در بیت آیت‏الله نفوذ می‏کند تا بتواند در آینده مقاصد اصلی خود را با اتکاء به قائم‏مقام رهبری پی بگیرد. مواجهه‏ی منتظری با این جریان اما آگاهانه و هوشمندانه نیست؛ ساده‏لوحانه است. او تبدیل به تکیه‏گاه جریانی شوم می‏شود، منافقین دیدگاه‏های خود را به او دیکته می‏کنند و حرف‏های خود را از زبان او می‏زنند. امام(ره) در نامه خود خطاب به منتظری تصریح می‏کنند:«به قدرى مطالبى که مى‏گفتید، دیکته شده‏ی منافقین بود که من فایده‏اى براى جواب به آنها نمى‏دیدم... شما مشغول به نوشتن چیزهایى مى‏شوید که آخرتتان را خراب‏تر مى‏کند... از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک مى‏شوید در هیچ کار سیاسى دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد... دیگر نه براى من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هرچه اسرار مملکت است را به رادیوهاى بیگانه دهند... نامه‏ها و سخنرانی‏هاى منافقین که به وسیله شما از رسانه‏هاى گروهى به مردم مى‏رسید؛ ضربات سنگینى بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتى بزرگ به سربازان گمنام امام زمان- روحى له الفداء- و خون‏هاى پاک شهداى اسلام و انقلاب گردید؛ براى اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند...»

پای دو خط در میان بود: مدارای پدرانه، دلباختگی ساده‏لوحانه.

2- طالقانی آن‏گاه که لازم بود با صراحت صف خود را جدا کند، چنین می‏کرد. او در رودربایستی با گروهک‏ها نماند و نگران از دست دادن محبوبیت خود هم نبود. آیت‏الله، مخلص بود. طالقانی در آخرین نماز جمعه‏اش در خصوص خطر منافقین تصریح کرد:«هر چه ما مسلمان‏ها از اول اسلام ضربه خوردیم به دست منافقین بوده است نه به دست کفار. کفار چهره‏ی شناخته شده‏ای دارند. صفشان جداست. ولی منافق یعنی انسان چند چهره و آن کسی که با چهره دین نفوذ می‌کند در صف مسلمان‏ها. امروز برادرها، خواهرها، فرزندان عزیز اسلام، ما دچار چنین منافقان شرور و حیله‌گر و فریبکاری هستیم که گاه به چهره اسلام در می‌آیند و به چهره ایرانی. بسیار هم اظهار دلسوزی می‌کنند برای مردم ولی وابسته و مرتبط به جاهای دیگر هستند. چهره، چهره ایرانی، ولی روح و درون و نفسش، نفس و اندیشه و فکر عرف امپیرالیسم، صهیونیسم و دیگر قدرت‌ها. یعنی کوبیدن مسلمان‏ها در چهره اسلام و ایرانی و اختلاف در صفوف…» او به صراحت از ماجرای فتنه‏های کردستان و سنندج سخن گفت و برخی مواضع خود را اصلاح کرد. رهبر انقلاب می‏فرمایند:«این آدم، آدم صافی بود، روراست بود، بی‌شائبه و بی‌شیله‌پیله بود. نتیجه‌ی این بی‌شیله‌پیله بودن [هم] صراحتش بود، صراحت در بیان... این خطبه را نمی‏شود عادی به حساب آورد؛ اینها دائماً می‏گفتند "پدر طالقانی"، اصلاً خودشان را فرزندان او معرفی می‏کردند، به عنوان "پدر" او را اسم می‌بردند. کیست که توی این رودربایستی گیر نکند؟ آن آدمی که توی اینجور رودربایستی‌ها گیر نکند و برود آنجور قرص و محکم توی خطبه و موضعِ به آن صراحت و به آن شدّت بگیرد، کیست؟ اینجور آدمی را آدم واقعاً بگردد پیدا کند! مرحوم طالقانی اینجوری بود. من بعد از همین خطبه‌ی ایشان تلفن کردم؛ گفتم آقا من خواستم از شما تشکر کنم به خاطر این خطبه، گفت بله، خیلی‌ها هم تلفن می‏کنند فحش می‏دهند به خاطر همین خطبه! اینجوری بود دیگر، تحمل می‏کرد.»

منتظری اما متفاوت بود. امام در نامه به منتظری نوشتند:«در همین دفاعیه‏ی شما از منافقین، تعداد بسیار معدودى که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و مى‏بینید که چه خدمت ارزنده‏اى به استکبار کرده‏اید. در مسئله مهدى هاشمىِ قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر مى‏دانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام مى‏دادید که او را نکشید. از قضایاى مثلِ قضیه مهدى هاشمى که بسیار است و من حالِ بازگو کردن تمامى آنها را ندارم. شما از این پس وکیل من نمى‏باشید و به طلابى که پول براى شما مى‏آورند بگویید به قم منزل آقاى پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمداللَّه از این پس شما مسئله مالى هم ندارید.» منتظری حاضر به مرزبندی با مهدی هاشمی نبود.

3- طالقانی اگر چه از همان سال‏های زندان به گفت‏و‏گو با چپ‏ها می‏نشست اما در عین حال فاصله‏ی خود را نیز با برخی جریانات حفظ می‏کرد و حتی در مواردی از دیدار با آنها امتناع می‏نمود.

منتظری اما بیت خود را به محفلی برای جریان نفوذ و ضد انقلاب تبدیل کرده بود. باند مهدی هاشمی در بیت آیت‏الله کارها را در دست داشت و بیت را پایگاه خود می‏دید

4- وقتی به دستور بشارتی و ذیل نظر مهندس غرضی، مجتبی طالقانی به واسطه‏ی گرایش‏های چپ‏گرایانه و اتهام دست داشتن در تصفیه‏های درون سازمانی دستگیر شد، حتی دیگر بخش‏های سپاه نیز از این ماجرا اطلاع نداشتند. با تلاش‏های نزدیکان آیت‏الله طالقانی بود که بالاخره مشخص شد چه بر سر مجتبی آمده و در کجا به سر می‏برد. برخورد با مجتبی که به عنوان نماینده آیت‏الله طالقانی به دفتر جنبش آزادی‏بخش فلسطین رفته بود تا پیامی از یاسر عرفات برای آیت‏الله بیاورد، آیت‏الله را آزرده کرد. طالقانی معتقد بود برخی حرکت‏های خودسرانه در کشور همچنان وجود دارد که مشکلات را بیشتر می‏کند. درست از همین رو بود که از تهران خارج شد و دفاتر خود را نیز بست. متعاقب این اقدام گروهک‏ها کوشیدند تا با تظاهرات از فرصت پیش آمده بهره‏برداری کنند. حتی مجاهدینی‏ها پیشنهاد کردند قوای نظامی خود را در اختیار آیت‏الله قرار دهند!

امام در خصوص کسانی که به خیابان‏ها آمده بودند، فرمودند:«خود آنها با آقاى طالقانى مخالفند. هر روزى که دستشان برسد سَرِ او را مى‏بُرند و سر امثال او را! لکن حالا بهانه دستشان افتاده است که مثلًا آقاى طالقانى رفته‏اند بیرون! این بهانه دستشان افتاده، و آن بساط را در مدرسه‏هاى ما و در خیابان‏هاى ما اینها درست کردند، و براى کمیته‏ها شروع کردند تبلیغات سوء کردن... انتقادات روى این است که اغراض در کار هست؛ اغراض از کمیته‏ها زیاد است؛ تبلیغات سوء بکنند... و الّا خُب، این مردمى که در مسئله آقاى طالقانى که مورد احترام همه ما هست- این مردمى که جلو افتادند و این تظاهرات را کردند، اینها براى خاطر آقاى طالقانى این کار را کردند؟! یعنى اینها علاقه دارند به آقاى طالقانى؟! آن کسى که خدا را قبول ندارد، با آقاى طالقانى که خدا را قبول دارد و- عرض مى‏کنم که- شخص روحانى است و متعبّد به اسلام است، براى او این کارها را کردند؟! یا براى اینکه نگذارند یک محیط سالم باشد؟!» امام کمی بعد نیز فرمودند اگر احمد من هم خطا کند باید دستگیر شود.

سید احمد به هر شکلی که بود خود را به آیت‏الله رساند تا پیام امام را برساند و از سوء استفاده‏ی مجاهدینی‏ها بگوید. آیت‏الله نیز بلافاصله آمد قم و طی یک سخنرانی در مدرسه فیضیه هم از کمیته‏ها دفاع کرد و هم از امام سخن گفت. او به این ترتیب هم کوشید راه سوء استفاده‏ها را سد کند، هم اجازه‏ی تضعیف کمیته‏ها را ندهد و هم فرصتی برای ایجاد دوگانگی بین خود و امام باقی نگذارد.

آیت‏الله منتظری اما به جای آنکه به نظر امام وقعی نهد، در پاسخ نوشت:«... شما در شناخت سید مهدی که دیگران او را نزد شما به صورت غول خطرناک مجسم کرده‏اند!! اشتباه کردید!» او پا را از این فراتر نهاد و نوشت:«... اگر امام مرا تحت فشار قرار دهد حساب خود را از نظام جدا خواهم کرد.»

طالقانی اگر چه گاه نظراتی متفاوت از انقلابیون داشت، اما باز هم ابوذر انقلاب بود. منتظری اما موجب شد امام با دلی سوخته تصریح کند:«خدا انشاءالله مرا ببخشاید و مرگم را برساند.» منتظری تکیه‏گاه فتنه‏گران بود. بیت او در خدمت جریان ضدانقلاب قرار داشت و او نیز در حکم سخنگوی این جریان نقش ایفا می‏کرد. منتظری به نظرات امام وقعی نمی‏نهاد؛ طالقانی اما بعد از ماجرای فرزندش در فیضیه در خصوص امام تصریح کرد:«این مخلص... نسبت به رهبری ایشان بارها و بارها نظر داده‌ام و رهبری قاطع ایشان را برای خود پذیرفته‌ام و همیشه سعی کرده‌ام که مشی من از مشی این شخصیت بزرگ و افتخار قرن و اسلام خارج نباشد.»

طالقانی هیچ‏گاه منتظری نمی‏شد؛ چون ساده‏لوح نبود، آنجا که لازم بود با صراحت خط خود را از غیرانقلابیون جدا می‏کرد، ولایت رهبری را "در عمل" برای خود فرض می‏دانست و اگر از روی بی‏اطلاعی گاهی از جریانی حمایتی می‏کرد، به محض اطلاع مواضع خود را سریع و صادقانه تصحیح می‏نمود. رهبر انقلاب می‏فرمایند:«دشمن می‌خواست از عنوان و محبوبیت و وجهه آیت‌الله طالقانی برای آنچه که تصور می‌کرد تضعیف انقلاب است، استفاده کند. ولی مشت محکم طالقانی بر پوزه دشمن وارد آمد. دشمن منافق و دشمن ظاهر و آشکار سعی می‌کرد با توجه دادن به مرحوم آیت‌الله طالقانی، رهبری را تجزیه کنند. طالقانی همان حرفی را زد که امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب نسبت به پیغمبر(ص) آن حرف را گفت. امیرالمؤمنین فرمود: "کنا اذا احمر البأس اتقینا برسول‌الله" در میدان‌های جنگ وقتی آتش جنگ گداخته می‌شد ما به پیغمبر(ص) پناه می‌بردیم. مرحوم آیت‌الله طالقانی گفت: من هر وقت مأیوس می‌شوم، هر وقت دلسرد می‌شوم، می‌روم قم خدمت امام امت می‌رسم و از او روحیه و اعتماد به نفس می‌گیرم.»

علت انحراف منتظری را باید بیش از همه در سادگی او جستجو کرد؛ این سادگی از قبل خودش را نشان داده بود؛ زود قضاوت می‏کرد و سریع موضع می‏گرفت. همین ساده‏لوحی موجب شد او در سال‏های بعد نیز در خصوص آیت‏الله خامنه‏ای موضع بگیرد و انواع و اقسام جریانات تجددخواه و حقوق‏بشری هر بار به دیدار او بشتابند. منتظری با دلدادگی‏اش به مهدی و کسانی که در بیت او نفوذ کرده بودند، کم‏کم راه خود را جدا کرد و این مسیر را تا آخر پیش برد. او نتوانست خط خودی و غیرخودی را از هم بازبشناسد. با آنکه تئوریسین ولایت فقیه بود و جزو السابقون انقلاب به شمار می‏آمد، اما نتوانست در عمل ولایت را بپذیرد. این‏گونه بود که حاصل عمر امام نقطه‏ی اتکاء دشمن شد و حتی تشییع جنازه‏اش هم به راهپیمایی فتنه‏گران بدل گشت.

۹۴/۰۶/۲۰ موافقین ۵ مخالفین ۰
محمد مهدی تهرانی / نظر بدهید(۶)

- پادکست طوفانی از سخنرانی حاج سعید قاسمی: غیرت همت

دریافت
عنوان: غیرت همت
حجم: 7.8 مگابایت

- پادکست توپ از سخنرانی حجت الاسلام پناهیان: وقت شمردن انگشتای دسته!

دریافت
عنوان: وقت شمردن انگشتان دست
حجم: 7.39 مگابایت

۹۴/۰۵/۲۶ موافقین ۴ مخالفین ۰
محمد مهدی تهرانی / نظر بدهید(۰)

جزوه "توافق خطرناک" الحمدلله در 89 صفحه آماده شده است. این جزوه حاوی بحث هایی در خصوص روند و چرایی شکل گیری مذاکرات با آمریکا، علت موافقت رهبر انقلاب با مذاکرات، نقدهایی بر فضای شکل گیری توافق و نیز  ایرادات وارد به توافق وین است. جزوه توافق خطرناک حکایت منازعه ای است که میان آمریکا و ایران کلید می خورد و رهبر انقلاب و اوباما هر یک می کوشند در آن بازی را به نفع خود مدیریت کنند. این جزوه توضیح می دهد چگونه با اشتباهات دولتمردان بازی باخت - باختی که رهبر انقلاب برای آمریکا طراحی کرده بود به بازی باخت - باخت برای ایران تبدیل شده و نیز راه برون رفت از این شرایط چیست. این جزوه گرداوری خوبی از نقدهای کارشناسان به توافق وین و قطعنامه 2231 دارد.

فایل پی دی اف:

دریافت
عنوان: توافق خطرناک؛ در میانه‏ی جنگی سهمگین
حجم: 1.9 مگابایت


نشریه مواضع شخصیت ها نیز نشریه ای است که مواضع چهره های مختلف را در خصوص توافق وین روایت می کند. این نشریه به صورت تک برگی آماده شده و در قطع آ3 برای چاپ مناسب است.

فایل پی دی اف:

دریافت
عنوان: نشریه مواضع شخصیت ها راجع به توافق وین
حجم: 1.23 مگابایت

جزوه زیر با عنوان آنچه دادیم و آنچه گرفتیم تهیه شده است:

فایل پی دی اف:

دریافت
عنوان: توافق وین؛ آنچه دادیم و آنچه گرفتیم/علی خلیلی
حجم: 728 کیلوبایت


جزوه زیر با عنوان از بیانیه لوزان تا توافق وین تهیه شده است:

فایل پی دی اف:

دریافت
عنوان: از بیانیه لوزان تا توافق وین/دکتر هادیان
حجم: 809 کیلوبایت

دو نشریه در قطع آ5 پشت و رو که به طور خلاصه درباره توافق توضیح می ده:

فایل پی دی اف:

دریافت
عنوان: پاسخی بر پرسش های اصلی در باب توافق هسته ای
حجم: 3.93 مگابایت


دریافت
عنوان: توافق خوب - توافق بد
حجم: 3.43 مگابایت

نشریه دوستان دانشگاه تهران با عنوان "اسب تروای گاوچران ها" به ماجرای عراق و بازرسی های آژانس و شورای امنیت در عراق اشاره می کند و اینکه این گزارش ها چگونه در اختیار آمریکایی ها قرار گرفت تا زمینه ساز حمله شود. این نشریه مستندات خواندنی و جالبی از کتاب خاطرات البرادعی را فهرست کرده است. این نشریه در قطع آ3 طراحی شده:

فایل پی دی اف:

دریافت
عنوان: نشریه اسب تروای گاوچران ها
حجم: 262 کیلوبایت


۹۴/۰۵/۲۴ موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مهدی تهرانی / نظر بدهید(۳)

امروز مثل فضای انتخابات باید به صورت منسجم در صحنه باشیم. همین که رهبر انقلاب دو بار در جریان مذاکرات هسته ‏ای تأکید می‏کنند:«اما لازم است ملت بیدار باشد، اما لازم است ملت بیدار باشد»، یعنی هوشیاری در این صحنه کلیدی است؛ و کسی که ندای ولیّ را نشنود و نپرسد که چه رخ داده و می‏ دهد؛ نمی ‏تواند شعار بدهد:«ما اهل کوفه نیستیم؛ علی تنها بماند.»

"اما لازم است ملت بیدار باشد"، یعنی فرد فرد ملت باید روند مذاکرات را پیگیری و تحلیل کند. به بیان رهبری یعنی:«بداند چه اتّفاقی دارد می ‏افتد [تا] بعضی از تبلیغاتچی ‏های مواجب ‌بگیر دشمن و بعضی از تبلیغاتچی‏ های بی ‏مزد و مواجب - از روی ساده ‌لوحی - نتوانند افکار عمومی را گمراه کنند.» یعنی این خطر هست که تبلیغات دشمن یا ساده ‏لوحیِ برخی افراد، مسیر را به سوی دیگری بکشاند. یعنی این صحنه حساس است و بیداری در آن شرط و تعیین ‏کننده.

طی این چند روز دوستان مختلف و سایت‏ هایی مثل رجانیوز زحمات زیادی کشیدند و تحلیل های زیادی منتشر شده. لازم است تولید محتوا اولاً در لایه ی خواص و در قالب مقالات تحلیلی، جزوات مدوّن و مانند آن و ثانیاً در لایه ی عمومی و در قالب نشریات منظم، کف دستی، عکس ها و طرح های قابل استفاده در اینستاگرام و تلگرام و واتس آپ و... به صورت جدّی تر سامان پیدا کند، شبکه های تولید محتوا به هم وصل شوند و برای توزیع گسترده تر محتوا در اجتماعات و در فضای مجازی تدابیر جدّی تری اندیشیده شود.

تبلیغات خیابانی انتخابات

باید فضای عمومی از آنچه در جریان است آگاه شود و به مسئولین مربوطه آلارم دهد. باید کاری کنیم مردم متوجه شرایط باشند و شروع کنند به حرف زدن. همه ی اقشار، تشکل ها و گروه ها باید به دور از فضاهای هیجانی از طرق مختلف مثل بیانیه، طومار، واکنش نشان دادن در تشییع شهدا و... موضع بگیرند. باید روزی 10 تا بیانیه در کشور منتشر شود. تشکل های استانی از نمایندگانشان مطالبه کنند.در کنار راه هایی که برای ارتباط گیری و صحبت با مسئولین لازم است دیده شود، باید کاری کرد که نمایندگان مجلس احساس نکنند موافقت با توافق یک مطالبه ی عمومی است و اگر نمایندگان موافقت نکنند، جایگاه خود را از دست خواهند داد. برعکس باید متوجه شوند مطالبه ی مردم بررسی جدّی متن توافق و رفع امکان سوء استفاده و از بین بردن عقب نشینی های نادرست است.

به شدت لازم است ادبیات مردمی تولید کنیم. انتقال برخی پیچیدگی ها به مردم دشوار است. باید راه هایی برای مجاب کردن 5 دقیقه ای و 3 دقیقه ای مردم پیدا کنیم.

انتخابات

انتخابات مجلس

مثلا یک نگاهی که وجود دارد این است که برای در میان گذاشتن توافق با مردم و حتی حزب اللهی ها اول میخ را جایی کوبیم که هیچ شک و تردیدی در آن ایجاد نمی شود. رهبر انقلاب فرمودند باید بررسی قانونی صورت بگیرد پس این باید مطالبه ی جدی مردم از مسئولین باشد. باید دشمنیِ دشمن که حجت الاسلام پناهیان هم به درستی و با هوشمندی بر آن تکیه کردند را با استناد به صحبت های همین امروز مقامات آمریکایی نشان داد و شواهد بدعهدی آنها را یادآوری کرد، باید بین مردم نسبت به پایبندی آمریکا به تعهداتش تردید ایجاد کرد، باید از تعهدات لوزان سخن به میان آورد، باید از همکاری های لیبی و عراق با آمریکا و نتایج آن همکاری ها و بازرسی ها سخن گفت. بعد باید توضیح داد که امکان سوء استفاده از توافق وجود دارد. وقتی با دشمن داریم مذاکره می کنیم و متنی نوشتیم که با وجود تمام تلاش ها هنوز امکان سوء استفاده از آن وجود دارد، بدیهی ترین و عقلانی ترین کار این است که مجلس چاره ای برای رفع امکان سوء استفاده و رفع برخی عقب نشینی های نادرست در توافقنامه بیاندیشد. این یعنی مجلس نباید توافق را تایید کند. باید چاره ای دیگر بیاندیشد که این چاره البته لزوماً می تواند مخالفت صریح با توافق نباشد.

البته در گام بعد لازم است اجازه ندهیم نسبت به توافق ساده اندیشی صورت بگیرد و در جای خود از مشکلات جدی رویکرد مسئولین در این زمینه و توافق سخن بگوییم.

فرمایشات رهبر انقلاب در این چند سال اخیر حرف های زیادی دارد که باید روی آن کار شود. موضع صریح ایشان در خصوص استکبار و آمریکا و آسیب های مذاکره با آمریکا دیدگاه اصلی ما را روشن می کند. ایشان نقدها و نکات زیادی را هم خطاب به دولتمردان مطرح کردند که بسیاری از همان ها را لازم است امروز بتوانیم با ادبیات های مختلف و در قالب های مختلف بازنشر دهیم و جا بیاندازیم.

نکته ی مهم این است که جبهه ی اصلی جنگ ما با آمریکاست نه با مسئولین داخلی البته در جای خود و در ذیل این جبهه بندی می توان نقدهایی به مسئولین داشت. اما نباید صحنه ی اصلی فراموش شود.

حقیر از همه ی دوستان وبلاگ نویس که البته بعضاً مطالب خوبی هم تا کنون نوشته اند دعوت می کنم تا در یک جنبش وبلاگی و اینستاگرامی و... به صورت جدی تر و با نگاه تولید محتوا قلم به دست بگیرند و فعالیتشان را گسترش دهند. با این نگاه بنویسند که مطالبشان بتواند در قالب نشریه و... بازنشر پیدا کند. کسانی که می توانند کلیپ درست کنند، شعر بگویند، پادکست درست کنند، کاریکاتور بکشند، طرح یا عکس برای اینستاگرام و تلگرام و اتس آپ تولید کنند، دست به کار شوند. درست مثل انتخابات باید همه ی ظرفیت ها فعال شود. نه اینکه چند نفر فعال باشند و بقیه فقط فضا را رصد کنند.

انتخابات مجلس

انتخابات

انتخابات مجلس تبلیغات

دوستانی که وبلاگ به روز کردند، اطلاع دهند که این پایین لینک مطلبشان را بگذارم. هر کدام از دوستان هم که در حال فعالیتی است، تولیدی دارد یا در زمینه ای می تواند کمک کند، از طریق بخش نظرات مطرح کند که بتوانیم ظرفیت ها را به خوبی شناسایی و با هم هماهنگ کنیم. دوستانی که می توانند در توزیع محتوا در مساجد، نماز جمعه ها، اجتماعاتی مثل تشییع شهدا و... در تهران و استان ها کمک کنند هم شماره تماسی ذکر کنند که دوستان بتوانند با آنها ارتباط بگیرند و از توانمندی شان استفاده کنند. محل اجتماع ما دفتر نشریه راه خواهد بود و به زودی دوستان در سالن زیر زمین دفتر مستقر می شوند. حقیر هم به نوبه ی خودم در حال جزوه نوشتن و کمک به دوستان هستم. امروز باید همه در صحنه باشیم.


لینک ها:

- مستند های کوتاه دو نقطه - مجموعه سفیر

- سایت یک بیست

- جشن ملی/پرونده هسته ای

- بررسی حقوقی ، شکلی و محتوایی "برجام" به قلم مهندس سید مجتبی ثمره هاشمی

- وبلاگ مسعود براتی

- توافق یواشکی

- این روزها پس از توافق

- آیا شیطان هم رؤیای صادقه دارد؟(تنها نوشته)

- گل‌شماری، آغاز اشتراک در اختلاف(طلبه اُ منفی)

- نه در راس امور، نه اصلا جزیی از امور! (مردی به نام شقایق)

- ظریف(هشتی)

- سانتریفیوژ آلوده و برجام آلوده به نیرنگ!!(سیاست)

- چرا آرمان‌خواهان مخالفند؟!(پابرهنگان)

- چه حیف می‌شود اگر کنگره تصویب نکند ...(دردنامه)

- در دوره پساتوافق هسته‌ای انقلابی‌تر می‌شویم(زلال بصیرت)

- نقض خطوط قرمز(علم و بصیرت)

- نقش رهبری در توا ننگین یا عزتمند...؟(ملاحظات و محکمات)


* دوستان در تلاشند در کلیه اجتماعات مردمی حضور پیدا کنند و با توزیع نشریه مردم را در جریان واقعیات پرونده هسته ای قرار دهند. وعده ی ما تمامی اجتماعات اعم از نماز جمعه، تشییع شهدا و... .  شبکه مساجد هم لازم است  شکل بگیرد. اگر در این راستا می توانید کمک کنید خبر بدهید.

۹۴/۰۵/۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مهدی تهرانی / نظر بدهید(۲)

پیشنهادی درخور تأمل به نمایندگان محترم مجلس

ناگفته پیداست توافق هسته‏ ای، مجلس شورای اسلامی را در یک دوقطبی دشوار قرار داده؛ دوقطبی ‏ای که تیم مذاکره ‏کننده ‏ی کشور نیز آن را پُررنگ‏ تر کرده است. گفته می‏ شود مجلس تنها می‏ تواند در خصوص "کلیت" توافق نظر دهد؛ یعنی یا باید آن را به کلی رد کند یا به کلی تصویب. این نکته ‏ای است که عراقچی نیز در گفت‏و‏گوی تلویزیونی بدان اشاره کرد:«این امکان وجود ندارد که بخشی از این توافق رد و یا تأیید شود و یا این‌که اصلاحاتی در بخشی از آن صورت بگیرد. بلکه باید کلیت آن یا رد و یا مورد تأیید قرار بگیرد. اگر کلیت آن رد شود ما باید دوباره به میز مذاکره برگردیم و برای آن مذاکره کنیم و این‌که این توافق با اصلاحاتی تصویب شود مقدور نیست.»

دکتر ظریف

تصویب توافق از سوی مجلس به منزله‏ ی پذیرفتن تمامی نقصان‏ های آن خواهد بود. باید توجه داشت:

1- مجلس با تصویب توافق از مواضع گذشته ‏ی خویش عدول کرده و قانون مصوب خود در خصوص حفظ دستاوردهای هسته ‏ای را نقض می ‏کند؛ چه آنکه توافق، شروط مطرح شده در قانون را رعایت نکرده است که این را می‏ توان نوعی بی‏ اعتنایی به قانون نیز تلقی کرد. به عنوان نمونه مجلس محترم تصویب کرده هیچ محدودیتی برای تحقیق و توسعه پذیرفته نیست در حالی که توافق، محدودیت ‏های متعددی را در این زمینه ذکر می‏ کند که برخی نه 10 ساله و نه 20 ساله که مادام‏ العمر هستند!

2- توافق در موارد متعددی خطوط قرمز نظام را رد کرده و مجلس با تصویب خود به این بی‏ اعتنایی به خطوط قرمز رنگ قانونی می ‏دهد.

3- توافق به دلیل نقصان‏ هایی که در درون خود دارد، در همین آغاز کار با سوء استفاده ‏ی آمریکا و بدعهدی کشورهای غربی مواجه شده. آنچه به عنوان نمونه وندی شرمن در خصوص افزایش 5ساله‏ی زمان بازگشت‏پذیری تحریم‏ها مطرح کرد، ریشه در همین نقصان‏ ها دارد. این نقصان‏ ها به همین راحتی اجازه‏ ی مختومه شدن پرونده ‏ی هسته ‏ای ایران در شورای امنیت را نمی ‏دهد. خبرنگار از شرمن پرسید که آیا بند مهم مربوط به بازگشت‏ پذیری پس از 10 سال اجرای اولیه‏ ی توافق ایران و 1+5 لغو می ‌شود؟ و شرمن پاسخ داد:«5 عضو دائم شورای امنیت تصمیمی سیاسی گرفتند و به دبیرکل سازمان ملل هم اعلام کردند که پس از 10 سال، درخواست تمدید 5 ساله این مکانیسم را مطرح خواهند کرد!» عدم استفاده از لفظ close در متن توافق و بسنده کردن به عبارت conclude منشأ برخی از این مشکلات است. جان کری و ارنست مونیز وزرای خارجه و انرژی آمریکا نیز طی یادداشتی در روزنامه واشنگتن ‏پست تصریح کردند:«برنامه‏ی تأیید شده در وین، منقضی نمی ‌شود، بلکه نامحدود است.» مجلس با تصویب توافق آن هم در شرایطی که این سوء استفاده‏ ها و زیاده‏ خواهی ‏ها علنی شده و برخی نقصان‏ های توافق را روشن کرده، عملاً به این سوء استفاده ‏ها مشروعیت و امکان عملیاتی شدن می ‏دهد. در واقع مجلس توافقی را تصویب می ‏کند که به خوبی می ‏داند نه تنها امکان سوء استفاده از آن به خاطر نقصان ‏های حقوقی‏ اش وجود دارد، بلکه عزم این سوء استفاده ‏ها از هم‏ اکنون جزم و علنی شده است.

4- توافق نه تنها امکان سوء استفاده را فراهم می‏آورد، بلکه از حداقل ‏های لازم برای دادخواهی ایران نیز برخوردار نیست. نقض عهد آمریکا اگر چه می‏تواند به شکایت ایران و پیگیری او برای کشاندن موضوع به شورای امنیت منجر شود، اما از یک سو با حق وتوی کشورهای عضو شورای امنیت ستاندن حق تقریباً غیرممکن است و از سوی دیگر پذیرش اعتراض ایران به معنای بازگشت تحریم‏ ها خواهد بود، بدون هیچ اقدام تنبیهی در خصوص طرف مقصّر. در واقع اگر کشور دیگری تخلف کند، ایران به طریق اولی با بازگشت تمامی تحریم ‏ها تنبیه خواهد شد و هیچ حقی برای ایران محفوظ نمی‏ماند. این در شرایطی است که بسیاری از اقدامات ایران بارگشت‏ پذیر نیست یا زمان برگشت ‏پذیری طولانی دارد. مجلس با تصویب خود نقایص توافقنامه در خصوص دادخواهی را نیز می ‏پذیرد.

5- توافق برای لازم ‏الاجرا شدن مصوبه‏ ی شورای امنیت را نیز در پی داشت؛ مصوبه‏ ای که در آن سخن از برخی محدودیت‏ ها نظیر موشک ‏های بالستیک با امکان استفاده‏ ی هسته‏ا ی را به همراه دارد. برخلاف تأکید تیم مذاکره کننده مبنی بر بی‏ ربط بودن این بند با فعالیت ‏های نظامی ایران، موشک ‏های شهاب 3 به همین بهانه مورد مناقشه بوده و طبعاً از این به بعد هم خواهد بود. طرف غربی ادعا می‏ کند امکان کارکرد هسته‏ ای برای این موشک‏ ها وجود دارد. به کار رفتن واژه‏ ی capable در متن، مشکلات این ‏چنینی را به همراه دارد که این مشکلات با ذکر لفظ design حل شدنی نیست. عدم اجرای این بند از قطعنامه چنانکه مذاکره‏ کنندگان کشورمان اعلام می ‏کنند، طبیعتاً می ‏تواند قطعنامه‏ های بعدی شورای امنیت را به همین بهانه در پی داشته باشد. در مقابل نیز وقتی ایران پایبندی و التزامی به قطعنامه نداشته باشد، طرف غربی هم به تبع چنین الزامی برای خود نخواهد دید. تصویب مجلس اگر چه متوجه توافق است اما عملاً به معنای پذیرش ساز و کارهای قانونی بین ‏المللی در نظر گرفته شده و به رسمیت شناختن محدودیت ‏های شورای امنیت که در توافق هم اشاره‏ ای کلی به آنها شده، نیز هست. به این ترتیب مجلس با تصویب خود هزینه ‏های عدم اجرای بندهای محدودیت ‏زای قطعنامه‏ ی شورای امنیت را بیش از پیش متوجه ایران خواهد کرد.

6- بدیهی است که مجلس با تصویب این توافق مسئولیت آن را می ‏پذیرد و هر جا که نقایص توافق برملا شود، انگشت اتهام علاوه بر دولت، مجلس را نیز نشانه خواهد گرفت و دولت نیز می ‏تواند به همین بهانه برای خود شریک جرم معرفی نماید.

و...

رد کردن توافق از سوی مجلس نیز تبعاتی به همراه خواهد داشت و بهانه ‏گیری طرف غربی را همزمان با تشدید فشارهای داخلی بر روی مجلس به دنبال خواهد آورد. از آنجا که در خصوص توافق قطعنامه ‏ای در شورای امنیت به تصویب رسیده، رد کردن توافق از سوی ایران می ‏تواند قطعنامه‏ ی بعدی این شورا را در پی داشته باشد.

اما چاره ‏ی کار چیست؟ به نظر می ‏رسد نخستین اقدام لازم صبر است! باید اجازه داد اول کنگره و دولت آمریکا تکلیف خود را مشخص کند. اگر از سوی آمریکا توافق رد شود، هم مشکلاتِ توافق گریبان ایران را نخواهد گرفت و هم ایران می‏ت واند طرف غربی را بار دیگر به بدعهدی متهم کند.

اما اگر روند قانونی نیز در آمریکا طی شد، به نظر می ‏رسد مجلس محترم نه توافق را باید رد کند و نه تصویب؛ بلکه باید دوقطبی تصویب یا رد توافق را از بین ببرد و دوقطبی "توافق با امکان سوء استفاده" و "توافق بدون امکان سوء استفاده" را جایگزین کند و به عبارت بهتر به جای ایجاد دودستگی بر سر رد یا تایید و یا مخالفت و مخالفت، وحدتی بر روی "توافق بدون امکان سوء استفاده" را در کشور شکل دهد. در واقع نمایندگان محترم می ‏توانند با فهرست کردن موارد بدعهدی طرف غربی که بعد از توافق روشن شده و نیز برشمردن سوابق این بدعهدی‏ ها و نیز برخی نقایص توافق که زمینه ‏ی بدعهدی را ایجاد می‏کند، بررسی توافق را منوط به رفع امکان سوء استفاده از آن از طریق اصلاح متن اصلی توافق و نیز اصلاح قطعنامه شورای امنیت کنند. این دوقطبی قابلیت توجیه بهتری در داخل کشور دارد و برای مردم ایران که آمریکا را به خوبی می‏ شناسند، قابل درک است. از دیگر سو اگر چه این تصمیم در واقع نوعی مخالفت با توافق است اما می‏ تواند با ادبیاتی کاملاً متفاوت و در قالب موافقت مشروط با توافق مطرح شود. می‏ توان بدون اظهارنظر مستقیم در خصوص توافق، قانونی با عنوان "قانون جلوگیری از سوء استفاده ‏ی آمریکا از توافق هسته‏ ای" یا مانند آن را تصویب کرد که الزام ‏آور باشد و بعد از این، توپ در زمین دولت محترم و طرف غربی خواهد بود. پیش از این آقای عراقچی هم از امکان پیگیری دوباره‏ ی مذاکرات سخن گفته بود و این می ‏تواند فرصتی برای چانه ‏زنی مجدد نیز باشد.

باید توجه داشت که این گزینه نیز می ‏تواند بی‏ هزینه نباشد اما اگر با هوشمندی پی گرفته شود، قطعاً هزینه‏ هایی به مراتب کمتر از تصویب توافق به همراه دارد. دولت محترم به جهت اینکه ایران اسلامی را در شرایطی قرار داده که چه رد توافق و چه تصویب آن برای کشور هزینه خواهد داشت، باید از مردم و مسئولین کشور عذرخواهی کند و این نیز نکته ‏ای است که مجلس محترم ضمن قدردانی از تلاش‏ های انجام شده، می ‏تواند به عنوان گلایه متذکر شود. دولت باید در خصوص نقایص فاحش توافق که مجال سوء استفاده‏ ها را در همین ابتدای کار فراهم آورده نیز پاسخگو باشد. طبیعتاً مجلس در این شرایط باید مراقبت کند از رهبری هزینه نشود.

۹۴/۰۵/۰۵ موافقین ۷ مخالفین ۱
محمد مهدی تهرانی / نظر بدهید(۱۷)

نشسته اند یک گوشه با قیافه ای حق به جانب نق می زنند که چرا رهبری دخالت نمی کند! پس شما چه کاره اید؟ چرا فکر می کنید همه ی بارها را رهبر جامعه ی دینی باید یک تنه بر دوش بکشد؟ می گویند آقا خودش دخالت کند و ماجرای توافق کنونی که پُر از اشکال است را خاتمه دهد. مَثَل اینان مَثَلِ قوم موسی است که می گفتند اذهب انت و ربک فقاتلا انا ههنا قاعدون! تو و پروردگارت برو بجنگ ما اینجا نشسته ایم! اینان گمان می کنند همین که کمی نقدهایشان را مطرح کردند تمام رسالت خود را انجام داده اند و دیگر وظیفه ای ندارند. منتظر نشسته اند آقا کاری کند! این غلط است! رهبری البته امکان صدور حکم حکومتی دارند اما به فرضِ به مصلحت بودن استفاده از این اختیار، وقتی از این امکان می توان استفاده کرد که پذیرش داخلی وجود داشته باشد. در رابطه ی میان امام و امت، اگر امت در صحنه نباشند، امام اگر علی(ع) نیز باشد، خانه نشین می شود. ولی فقیه دیکتاتور نیست؛ پدر پیر جامعه ی دینی است که نقش مربّی را در نسبت با فرزندان خود دارد. همپای آنان راه می رود و گاه با آنان می نشیند و می ایستد. مهمترین اصل حفظ و وحدت جامعه ی دینی است. رهبر انقلاب همان روز که از جواز مذاکره گفتند دو بار با تأکید تصریح کردند: اما لازم است ملت بیدار باشد. اما لازم است ملت بیدار باشد. آیا اکنون ملت بیدار است؟

رهبر انقلاب

امروز نخبگان حق ندارند در گوشه ای بنشینند و نق بزنند. باید به میدان عمل بیایند و با مردم هم سخن شوند. مسجد به مسجد؛ کوچه به کوچه؛ مغازه به مغازه. باید مطالبه ی "توافق بدون امکان سوء استفاده" در کشور شکل بگیرد که اگر چنین شد کار برای همان مجاری قانونی آسان تر می شود و می توان از همان راه به مسئله فیصله داد و راهی برای رفع اشکالات توافق پیدا کرد. اگر نخبگان و خواص به میدان بیایند و اهمیت نقش خود را بشناسند، نیازی به حکم حکومتی و ورود رهبری که هزینه های زیادی خواهد داشت، باقی نمی ماند. خواص باید رسالت امروز را بشناسند و راحت طلبی و نق زدن را کنار بگذارند. باید به ایجاد یک مطالبه ی ملی کمک کنند و این شدنی است. اگر امروز خواص چنین نقشی را ایفا نکردند و ملت را بیدار نکردند، در صورتی که توافق در آمریکا نیز به تصویب نهایی برسد، هیچ کس در کشور هیچ کاری نمی تواند بکند و آن روز دستِ همه بسته خواهد بود. این قطعی است.

چنانچه قبلاً هم توضیح داده شد مسئله مخالفت با اصل توافق نیست. بده بستان را رهبری پذیرفته اند. ما هم می خواهیم تحریم ها برداشته شود. اما می خواهیم پای متنی را امضا کنیم که مبتنی بر آن واقعاً تحریم ها برداشته شود و راه سوء استفاده، بدعهدی و زیر میز زدن باقی نماند. همین را باید یک مطالبه ی ملی کرد و البته رهبر انقلاب فرمایشات متعددی داشتند که مورد تأکید مکرر ایشان بود. اینها را باید با مردم با ادبیات مردمی در میان گذاشت. باید گفتمان سازی کرد و گفتمانی ملی به وجود آورد. باید قصه ی آقای فردوس هنگام وکالت زدن را برای همه یادآوری کنیم. امروز این وظیفه متوجه همه ی ماست.

مطلب مجلس، توافق را نه رد کند و نه تأیید را هم حتما در این وبلاگ بخوانید.

پیشنهادی است به نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی.

۹۴/۰۵/۰۴ موافقین ۵ مخالفین ۰
محمد مهدی تهرانی / نظر بدهید(۱۸)

امروز، زمانِ در صحنه بودن است؛ زمان گوشه ‏نشینی و راحت‏ طلبی نیست. این نیست که با یک بیانیه‏ ی مبهم خیال خودمان را راحت کنیم که رسالت خود را به جا آورده‏ ایم. امروز، تکلیف متوجه همه‏ ی ماست و تاریخ همان‏گونه که در مورد نقش‏ آفرینی نخبگان در اعصار مختلفِ خود قضاوت می‏ کند و آنها را در موارد مختلف متهم می ‏داند، روزگاری در مورد ما نیز قضاوت خواهد کرد.

مگر نه این است که رسالت جنبش دانشجویی، گفتمان‏ سازی و مطالبه است؟ آیا می ‏توانیم ادعا کنیم رسالت گفتمان‏ سازی و مطالبه‏ مان را در جریان توافق هسته ‏ای به جا آورده‏ ایم؟ آیا با مردم نشستیم تا دغدغه‏ ها و حرف‏ هایی که رهبرانقلاب مکرراً و با اصرار بیان می‏ کنند ولی باز هم دست آخر مهجور می‏ ماند، برای آنها واگویه کنیم یا ما نیز چون نخبگان راحت‏ طلب گوشه گرفتیم تا رهبری خود گفتمان ‏سازی را نیز یک ‏تنه عهده‏ دار شوند؟

رهبر انقلاب

مدت‏ هاست رهبرانقلاب با زبان‏ های مختلف واقعیت‏ هایی را در خصوص تحریم ‏ها، بدخواهی‏ های طرف غربی و پرونده‏ ی هسته‏ ای کشورمان بیان کرده ‏اند. ایشان مکرراً از لزوم تکیه بر توانمندی ‏های درونی سخن گفتند و راه ‏حل واقعی مواجهه با تحریم‏ ها را در این باور و رویکرد معرفی نمودند. اینها مورد تأکید چندین‏ باره ‏ی رهبر انقلاب قرار گرفت و اهمیت جدی داشت. باید نگاه امیدوانه‏ ی برخی مردم به خارج از کشور برای حل مشکلات اصلاح شود و به داخل بازگردد. رهبرانقلاب لزوم پرهیز از سطحی‏ نگری در چالش‏ ها و نیز لزوم شکافتن درست مشکلات را متذکر شدند و بدعهدی‏ های طرف مقابل را یادآوری کردند. رهبرانقلاب در خصوص پرونده‏ ی هسته ‏ای ایران اسلامی خطوط قرمزی را بیان کردند و فرمودند که بر این خطوط اصرار دارند.

ایشان همگان را به تحلیل آنچه در جریان است فراخواندند و از لزوم در صحنه بودن مردم سخن گفتند. رهبرانقلاب با صراحت تصریح کردند:«این تجربه، ظرفیّت فکری ملّت ما را بالا خواهد برد... من فکر نمی‏ کنم [از] این مذاکرات آن نتیجه‌ای را که ملّت ایران انتظار دارد، به‌دست بیاید، لکن تجربه‌ای است و پشتوانه‌ی تجربی ملّت ایران را افزایش خواهد داد و تقویت خواهد کرد؛ ایرادی ندارد امّا لازم است ملّت بیدار باشد. ما از مسئولین خودمان که دارند در جبهه‌ی دیپلماسی فعّالیّت می‏ کنند، کار می‏ کنند، قرص و محکم حمایت می‏ کنیم، امّا ملّت باید بیدار باشد، بداند چه اتّفاقی دارد می‌افتد [تا] بعضی از تبلیغاتچی‌های مواجب‌بگیر دشمن و بعضی از تبلیغاتچی‌های بی‌مزدومواجب - از روی ساده‌لوحی - نتوانند افکار عمومی را گمراه کنند.»(بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان، 12/8/1392) رهبرانقلاب تأکید کردند ضرری نمی‏ کنیم اما باید ملت بیدار باشد. چه کسی باید ملت را بیدار کند؟ چه کسی باید جزئیات توافق را با آنها در میان بگذارد؟ باید نیرو از خارج کشور استخدام کنیم؟!

امروز پای توافقی در میان است که متخصصان کشور به دلایل مختلف آن را دچار اشکالات جدی و دارای امکان سوء استفاده برای طرف غربی معرفی می‏ کنند و جالب آنکه طرف مقابل همین امروز و هنوز جوهر توافق خشک نشده با وقاحت تمام از بدعهدی‏ هایی که خواهد کرد سخن می‏ گوید و این بدعهدی‏ ها را نیز متأسفانه به متن همین توافق، مستند می‏ نماید. شرمن از تمدید 5ساله‏ ی برخی بندهای توافق می‏ گوید و اگر این امکان مبتنی بر متن تهیه شده وجود دارد که وجود دارد، طبیعی است که تمدید لزوماً به 5 سال و یک یا دو بند توافق محدود نخواهد شد. این یعنی همان که رهبرانقلاب فرمودند که طرف غربی خَرَش که از پل گذشت برمی‏ گردد و به ریش شما می‏ خندد!

امروز لازم است فرد فرد جنبش دانشجویی و طلاب کشور متن توافق و قطعنامه را به دقت بخوانند و با رجوع به نظرات کارشناسان و نقدهای مطرح شده نقایص آن را دریابند. باید ظرایف متن انگلیسی توافق را متوجه شوند و به متن اصلی(انگلیسی) نیز رجوع کنند. باید بیانات رهبرانقلاب را در این یکی دو سال، خصوصاً در سال جاری به دقت مطالعه کنند و سوابق بدعهدی‏ های طرف غربی در مذاکرات ژنو و قبل از آن را استخراج نمایند. بسیاری از حرف ‏ها که می‏توان و باید با مردم در میان گذاشت از بیانات رهبر انقلاب قابل استخراج است. کسی که در این شرایط چنین رسالتی برای خود نبیند، نمی ‏تواند نام خود را دانشجو یا طلبه ‏ی انقلابی بگذارد.

دوقطبی پذیرش یا رد توافق باید شکسته شود. باید مطالبه‏ ی "توافقِ بدون امکان سوء استفاده" در کشور شکل بگیرد؛ بدون آنکه کارهای هیجانی یا احساسی انجام شود؛ بدون اینکه جو مخالفت با توافق یا دودستگی در کشور شکل بگیرد. این زشت است که تنها در زمان انتخابات یادمان می ‏افتد باید با مردم سخن بگوییم و گمان می‏ کنیم همه چیز کشور انتخابات است. امروز نیز مثل روزهای انتخابات باید دانشجویان و طلاب کشور مسجد به مسجد و شهر به شهر بگردند، با مردم سخن بگویند، واقعیت‏ های توافق را برای مردم روشن کنند و مطالبه‏ ی "توافقِ بدون امکان سوء استفاده" را در سطح کشور شکل دهند. بدون هیچ‏ گونه توهینی به مسئولین کشور باید مردم را مطلع و بیدار کرد. اگر مردم در صحنه نباشند و ساده ‏انگارانه به توافق نگاه کنند، دستِ "همه" در کشور بسته خواهد بود؛ دستِ "همه" بسته خواهد شد و ما باید این را بفهمیم؛ اما اگر مردم آگاه شوند، راه برای پیدا کردن راه ‏حل‏ های مطلوب به لطف خدا باز می‏ شود.

جنبش دانشجویی و طلاب کشور باید ادبیات مردمی لازم را برای این ارتباط‏ گیری با متن جامعه ایجاد کنند. باید بتوان روشن و با منطق مسائل را بیان کرد و روشن کرد مسئله، اصل توافق نیست بلکه چگونه توافق کردن است. باید توضیح داد چنانکه رهبری نیز می ‏فرمایند همه موافق توافق کردنند اما باید توافقی انجام دهیم که امکان دبّه در آوردن طرف غربی و سوء استفاده در آن نباشد. برای مردم تداعی کنیم زمانی را که آقای فردوس وارد محضر شد تا وکالت دهد به پسرش و رئیس محضر مدام به او گفت باید متن را بخوانی و بعد امضاء کنی و او نخواست و به زور متن را برایش خواندند؛ او توجهی نکرد و شد آنچه که شد. باید با زبان تمثیل و به طور روشن برای مردم توضیح داد که نوشته شدن متن توافق کافی نیست. باید راه سوء استفاده از آن نیز سد شود و گر نه ممکن است برداشته شدن تحریم‏ ها پایدار نباشد و طرف غربی زیر قولش بزند و باز هم تحریم گریبان کشور را بگیرد. باید حکمت خطوط قرمز رهبری را برای مردم روشن کرد و برای مردم توضیح داد که این خطوط شکسته شده است. از این مسیر مردم و نخبگان نیز رشد می‏ کنند و این آن چیزی است که رهبرانقلاب نیز می‏ خواهند.

آقای فردوس

باید توجه کنیم مسئله را درست و از منظر صحیح برای مردم مطرح کنیم. رهبرانقلاب اصل بده ‏بستان را پذیرفتند. ایشان تصریح کردند:«ما از اوّل، منطقی وارد شدیم، منطقی حرف زدیم، زیاده‌ خواهی نکردیم؛ ما گفتیم طرف، یک تحریم ظالمانه‌ای را تحمیل کرده است، ما می‏ خواهیم این تحریم برداشته بشود؛ خیلی خب، این یک بده‌بستان است، حرفی نداریم که در این زمینه یک چیزی بدهیم، یک چیزی بستانیم تا تحریم ‏ها برداشته بشود؛ امّا صنعت هسته‌ای متوقّف نباید بشود، لطمه نباید بخورد؛ این حرف اوّل است؛ از اوّل این حرف را زدیم و دنبال کردیم تا امروز.»(بیانات در دیدار مسئولان نظام، 2/4/1394) پس مسئله اصل توافق نیست. مسئله این است که آیا توافق انجام شده توافق خوب است یا خیر؟ آیا به نفع کشور است یا مشکلاتی دارد. باید نشریه منتشر کرد، بیانیه داد، در مساجد سخنرانی کرد، طومار امضاء کرد و...

اگر امروز جنبش دانشجویی و طلاب کشور در صحنه بودند، فضا برای اتخاذ تصمیم منطقی و صحیح باز می‏شود و الا کشور ناگزیر از پذیرش مشکلات زیادی خواهد بود و آن وقت برای تاریخ پاسخی نخواهیم داشت.

۹۴/۰۵/۰۲ موافقین ۱۰ مخالفین ۰
محمد مهدی تهرانی / نظر بدهید(۱۶)