روایتی ناب از وطن فروشی به سبک قجرها

"چرا ترکمنچای و گلستان؟" این یک پرسش کلیدی فراروی تاریخ نگاران است. چه می شود که دوران فتحعلی شاه با دو عهدنامه ی ننگین برای همیشه در خاطره ها ماندگار می شود؟ آیا مردم ایران در آن عصر اهل پیکار و ایستادگی نبودند؟ آیا دربار اهل نبرد با دشمنان نبود؟ چه اتفاقی افتاد که ایران اسیر این دو معاهده و معاهده هایی نظیر فین کن اشتاین، مجمل و مفصل شد؟ تفاوت این معاهده ها با معاهده ای چون ارزنة الروم چه بود؟

بررسی های تاریخی به خوبی نشان می دهد مردم ایران شجاعت و شهامت کافی برای ایستادگی داشته اند. در آن سال ها علما نیز در کنار مردم قرار داشتند و آن گاه که نوبت به نبرد با روس ها رسید، مردم را به جنگ با کفار دعوت کردند. چهره هایی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء، سید علی طباطبایی، ملااحمد نراقی، سید محمد مجاهد، سید محمدباقر شفقتی، میرزا مجتهد تهرانی و میرزا مسیح استرآبادی علمای معاصر در این دوره بوده اند. سید مجاهد حتی به همراه جمعی از علما در دور دوم جنگ های ایران و روس حاضر شد و. به نبرد با دشمن پرداخت. در ایرانِ آن روز که ایرانِ پس از عصر صفوی است، مراسمات مذهبی و تعزیه جایگاه دارد و مردم از غیرت و حمیّت دینی برخوردارند.

در بخش هایی از فتوای شیخ محمد جعفر کاشف الغطاء خطاب به مردم چنین می خوانیم:«آیا مکرر نمی گفتید میان مردم:"یا لیتنا کنا مع الشهداء فی کربلا؟" پس راضی نشوید به کذب گفتار خود و مخالفت گفتار با کردار خود. بدانید که مقتول ثغور آذربایجان در دفاع اهل کفر و طغیان برای حفظ بیضه ی اسلام و مسلمین و حراست ناموس مؤمنات و مؤمنین، مانند شهدای کربلاست در طلب رضای پروردگار ارض و سماء. و به یاد آرید آرزوی خود را در قول "لیتنا کنّا حاضرین یوم الطفوف و نفدی؛ نفوسنا للحسین علیه السلام و نجعلنا وقایة دون طعن ارماح و ضرب السّیوف". پس اگر در قول صادقید و به حق ناطق، پیش گیرید پیش شهداء را در امتثال امر بضعه بتول زهرا. چه، به خدا در این مقام حاضر است امام حسین(ع) و گویا در این کارزار شما را به یاری می خواند و همچنین خاتم انبیاء و سید اوصیاء علیه السلام و سایر ائمه...»

ایران در این دوره در دو بازه ی ده ساله و دوساله و در واقع طی دو مرحله با روس ها درگیر نبرد می شود. طول این دو دوره خود به خوبی توانایی ایرانیان در ایستادگی و نبرد را به اثبات می رساند. اگرچه آن سال ها طرف روسی به جهت برخورداری از سلاح ها و ابزارهای جنگی جدید، تفوّق نظامی داشت و ایران به واسطه ی مشکلاتی که خصوصاً در جدال های داخلی پایان عصر صفوی تا ابتدای قاجار دچار آن شد، از توسعه ی نظامی باز مانده بود، با این همه اما دوازده سال جنگیدن و نیز پیروزی های مکرر ایرانیان در خلال نبرد نشان می دهد نمی توان گلستان و ترکمنچای را به حساب ضعف جدّی و جبران ناپذیر قدرت نظامی گذاشت. در دوره ی دو ساله جنگ به گونه ای بود که ایران به سرعت مناطق بسیاری را گرفت، ژنرال یرملوف، فرمانده ی سپاه روس ها عقب نشینی کرد و روس ها ناگزیر شدند او را عزل و ژنرال پاسکویچ را به جای او بر سر کار بیاورند. پاسکویچ نیز بلافاصله به پیروزی نرسید و مدت ها با سپاه عباس میرزا درگیر بود. منابع تاریخی نیز از عباس میرزا که فرزند و ولیعهد فتحعلی شاه و عهده دار نبرد با روس ها بود اغلب به شجاعت یاد می کنند. در کتاب تاریخ تحولات سیاسی ایران نوشته ی دکتر موسی نجفی و دکتر موسی فقیه حقانی در خصوص او آمده است:«عباس میرزا در یک تحلیل کلی، آدم لایق و شجاعی بود. افراد لایق و کارآمدی در دستگاه او پرورش یافتند؛ و در او نوعی شوق به اصلاحات و نوگرایی، به ویژه در زمینه ی نظامی وجود داشت.»

نکته ی دیگر که باید بدان توجه داشت، شرایط دشمن هنگامی است که دو طرف پای میز مذاکره نشستند تا پس از دوره ی نخست جنگ ها به عهدنامه ی گلستان و پس از دوره ی دوم به عهدنامه ی ترکمنچای برسند. در دوره ی نخست، طرف روسی نیز به علت جنگ هایی که با ناپلئون داشت، خود را نیازمند صلح می دید. در سال های بعد نیز روسیه درگیر کشمکش با دولت عثمانی بود. این همه نشان می داد این تنها ایران نبود که به واسطه ی شکست در نبرد، خواستار صلح و نیازمند بدان باشد تا بخواهد برای آن هزینه هایی سنگین و غیرقابل پذیرش پرداخت کند.

آنچه تا بدین جا گفته شد، پرسش نخست را بیش از پیش برجسته می کند:«چرا ترکمنچای و گلستان؟» و این تنها یک پرسش نیست؛ بلکه نوعی ابراز حیرت از سوی تاریخ نگاران نیز هست. دکتر عبدالحسین زرین کوب می نویسد:«این نکته که در جنگ های ایران و روس، ایرانی ها در اکثر جنگ ها غالب می شدند اما چون شکستی می خوردند، در مذاکرات صلح به شدت مغبون و مغلوب بودند، برای مورخ مایه ی حیرت است.» ایران توانایی دوازده سال جنگیدن داشته، مردم و علما با تمام مشکلاتی که گریبان گیر کشور بوده، ایستادگی کرده اند و به جنگ شتافته اند، عباس میرزا که جنگ را هدایت می کند نیز فردی شجاع و دلیر بوده، دشمن هم وقتی پای میز مذاکره آمده تا جریان صلح صورت پذیرد، ضعف ها و درگیری های خاص خود را داشته. در چنین شرایطی چرا فرایند صلح و مذاکره این گونه رقم می خورد و ایران این قدر در گلستان و ترکمنچای امتیاز می دهد که از آن به عنوان وطن فروشی تا هم‎اکنون یاد می شود؟

عبدالحسین زرین کوب از نگاه خود پاسخ این پرسش را چنین بیان می کند:«واقع آن است که در مذاکره ی صلح به رجال آگاه و فسادناپذیر و "با خبر از احوال دنیا" حاجت بود و در بین اطرافیان خاقان از این گونه کسان یا نبود یا در مرتبه ای که در چنین مذاکراتی نماینده ی ایران گردد، نبود. تربیت سنتی، اکثر منشیان و مستوفیان عصر را که مرجع این گونه خدمات می شدند، زیاد "ساده لوح" یا خیلی آسان "فسادپذیر" بار می آورد. در طبقات تجار و اهل نظام هم، کسانی که جهاندیده بودند، از احوال عالم و قواعد و اصول مربوط به سیاست بی بهره بودند. از این رو بود که سفرای خارجه ی ایران در این عصر غالباً هر جا که رفتند، مایه ی رسوایی بودند یا وسیله ی مسخره و آلت دست ارباب اغراض واقع شدند. نمونه ی این گونه رجال، میرزا ابوالحسن خان شیرازی معروف به ایلچی بود.»

در نگاهی تفصیلی تر و دقیق تر می توان سؤال طرح شده را این گونه پاسخ گفت:

1- در این دوره شاهد نفوذ چهره هایی وابسته به انگلستان و کشورهای بیگانه هستیم که در جریان مذاکرات صلح نقش آفرینی هایی کلیدی دارند. هم اصل تن دادن ایران به مذاکره، هم چینش مذاکره کنندگان و هم روند مذاکره تحت تأثیر کامل چنین افرادی قرار داشت. سرگوراوزلی سفیر انگلیس در ایران، یکی از این چهره هاست که از او با عنوان واسطه ی صلح نیز یاد می شود. او کسی است که با جذب اطرافیان فتحعلی شاه به فراماسونری می کوشد تا حلقه ای از وفاداران به انگلستان را در ایران شکل دهد. اواخر جنگ اول و روس و در شرایطی که ایران و فرانسه داشتند قرابت هایی پیدا می کردند و ایران می کوشید تا از این طریق از ناپلئون استمداد بجوید، سرگوراوزلی که این قرابت را به ضرر انگلستان تلقی می کرد، در ترغیب شاه به صلح نقش ایفا کرد. او در گام بعد فتحعلی شاه را به قطع کمک های مالی بریتانیا تهدید کرد و وقتی هم نوبت به مذاکره و صلح رسید، با همین حربه، خود و میرزا ابوالحسن خان ایلچی را به عنوان نمایندگان ایران در مذاکرات تحمیل کرد و چهره ای چون میرزا بزرگ قائم مقام را از روند مذاکرات حذف کرد. مذاکره از سر ذلت. سرگوراوزلی با افتخار خطاب به وزیر خارجه انگلیس نوشت:«ما توفیق یافتیم به رفیق و متحد خود روسیه حتی از این ناحیه دور کمک کنیم. زیرا من اختیار تام دارم متارکه جنگ میان دولتین ایرانی و روس را برای مدت یک سال به مرحله قطعی برسانم. با این ترتیب روس ها خواهند توانست از سپاهیان قفقاز بر ضد دشمن مشترک{فرانسه} استفاده نمایند.» سرگوراوزلی اطلاعات پشت پرده ی سپاه عباس میرزا را نیز به طرف روسی ارائه می داد.

2- جریان نفوذ در این دوره به سفیر رسمی انگلیس ختم نمی شود. ابوالحسن خان ایلچی کسی است که به راهنمایی سرگوراوزلی به جریان فراماسونری می پیوندد و در بسط و توسعه ی ایران جریان در ایران و حلقه ی نزدیک به فتحعلی شاه تلاش می کند. او که مدتی در پناه انگلیسی ها به هند و بعد نیز انگلستان رفته بود، به عنوان سفیر ایران در انگلیس منصوب می شود و بعدها نیز در جایگاه وزیر خارجه ایران قرار می گیرد. ابوالحسن خان تا پایان عمر از انگلستان مقرری دریافت می کرد. به این ترتیب در جریان مذاکرات حلقه ای وابسته نقش آفرینی کردند.

3- ایران چنانکه عبدالحسین زرین کوب نیز اشاره می کند، از احوال دنیا با خبر نبود. از اوضاع روسیه و نیاز او به صلح خبر نداشت و از همین رو بود که از موضع ضعف در مذاکرات حاضر شد.

4- در گراماگرم نبرد نیز سپاه ایران در داخل با دو جریان خیانت مواجه بود. یک جریان وابستگان مستقیم بیگانگان بودند که طی قراردادهای مختلف و برای کمک به تقویت و تعلیم قوای نظامی ایران به کشورمان آمدند و جریان دیگر برخی چهره های دربار بودند. به عنوان نمونه قبل از مذاکرات گلستان، افسران انگلیسی مستخدمِ سپاه ایران از همکاری با ایرانیان سر باز زدند و همین منجر به شکست هایی در منطقه اصلاندور شد. در جریان نبرد دوم نیز آصف الدوله حاکم تبریز بدون هیچ گونه مقاومتی شهر را در اختیار روس ها قرار داد. به اینها باید شکسته شدن وحدت در داخل، رقابت شاهزادگان و اختلاف سرداران را افزود. این شرایط منجر به این شد که در میانه ی نبرد، قسمتی از سپاه ایران دست از جنگ بکشد و عباس میرزا نیز در مدیریت این صحنه با وجود تمام تلاش هایی که انجام داد، توفیق کافی کسب نکند. در واقع پیشگامان نبرد از پشتوانه ی کافی در اواخر هر دو نبرد با روس ها برخوردار نبودند و حتی ایران گاه دچار برخی ناآرامی ها در خراسان شده بود.

5- فین کن اشتاین، مجمل و مفصل و معاهده هایی مانند اینها همه و همه با کشورهایی چون انگلستان و فرانسه نوشته شده بود و تأمین منافع آنان را دنبال می کرد. انگلیس و فرانسه اما آن گاه که نیازی به همراهی ایران ندیدند، به راحتی پیمان های خود را کنار زدند و از کمک به ایران خودداری نمودند. خود این پیمان ها نیز شرایطی ظالمانه دارد و ناشی از دلبستگی و روحیه ی خوش بینی و ساده لوحی برخی مذاکرگان با بیگانگان است. به عنوان نمونه در عهدنامه مفصل با انگلستان مقرر شد در صورت بروز اختلاف میان افغانستان و ایران، دولت انگلستان بی طرف باشد اما اگر فرمانروای افغانستان قصد حمله به هند داشت، چون هند پایگاه انگلیس به شمار می آمد، ایران موظف بود با افغانستان وارد جنگ شود. در واقع ساده لوحی هایی که در نسبت با بیگانگان و دلبستن هایی که به کمک آنها در داخل کشور وجود داشت، بر آسیب پذیری ها افزود.

مجموع آنچه گفته شد به خوبی نشان می دهد گلستان و ترکمنچای ناشی از نوعی نابسامی در عرصه ی دیپلماسی ایران است. این ضعف دیپلماسی هم به واسطه ی تشدید ضعف ها و آسیب پذیری ها، ایران را پای میز مذاکره می کشاند و هم وقتی ایران از در صلح درآمد، به جای صلحی منطقی، وطن فروشی هایی شگفت آور را شکل می دهد. در جریان دو عهدنامه ی گلستان و ترکمنچای بخش های زیادی از خاک ایران جدا شد و مسلمانانی که در این نواحی زندگی می کردند، زیر یوق کفار و تحت فشار و آزار آنان قرار گرفتند، ایران متعهد شد ده کرور تومان به طرف روسی پرداخت کند، ایران از حق کشتیرانی در دریای خزر محروم شد، تمامی شمال رود ارس نیز به روسیه ملحق شد. همچنین جریان کاپیتولاسیون نیز از همین جا آغاز شد و بعدها به مناسبات ایران و سایر کشورها تسرّی پیدا کرد. 

اگر شرایط این معاهدات را با معاهده ای مثل ارزنة الروم مقایسه کنیم که در آن امیرکبیر به عنوان مذاکره کننده از سوی ایران با عثمانی ها وارد گفت و گو شد و به معاهده ی عادلانه ای دست یافت که تا همین امروز نیز مرزهای آبی غربی و جنوبی ایران را تعیین می کند، تفاوت دو نوع دیپلماسی بیش از پیش رخ می نمایاند. کشتی رانی در اروند، مسئله ی فراریان سیاسی، عوارض گمرکی زوار ایرانی عتبات عالیات و تعیین تابعیت ایلات و عشایر و جلوگیری از شرارت آنها جزو موضوعات مورد مذاکره بود.